سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

تماشایی ترین تصــــــــــویر دنیا

تماشایی ترین تصــــــــــویر دنیا می شوی گاهی

دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی

حضور گاهگاهت بـــــــــــازی خورشید با ابر است

که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی

به ما تا می رســـــی کج می کنی یکباره راهت را

ز ناچاریست گر هم صحبت مــــا می شوی گاهی

دلت پــــــــــاک است اما با تمـــــام سادگی هایت

به قصد عــاشق آزاری معمـــــا می شوی گاهی

تو را از سرخــــی سیب غـزل هایم گریزی نیست

تو هـــــم مانند حـــــوا زود اغوا می شوی گاهی

عاشقانه : loo3-loo3.blogfa 

دل به دل راه نداره

سوختم و آب شدم به پات
امروز و فردا نداره
خوشت میاد ببینی ، نه ؟
کشتن تماشا نداره
قهر می کنی ، ناز می کنی
ناز می کشم ، آشتی کنی
قصه که نیس ، حقیقته
دروغ و دعوا نداره
ضرب المثل دروغ می گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
دوره زمونه دوره ی حرفای عاشقانه نیست
صحبت پول و شهرته ، صحبتی از ترانه نیست
یه روز منو خواسته بودی ، یه روز خیلی خوب دور
امروز چه راحت نمی خوای ، من بد شدم بهانه نیست
ضرب المثل دروغ می گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره 

 

 

استخاره

امیدوارم اینجا نقطه شروع باشه
شروع من شروع تو شروع همه ما  
       
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن 
     
 

زن و مرد عا شق

مرد و زن جوانی سوار برموتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواشتر برو من می ترسم

مرد جوان: نه اینجوری خیلی بهتره

زن جوان:خواهش میکنم من خیلی می ترسم

مرد جوان: خوب...اما اول باید بگی که دوستم داری

زن جوان: دوستت دارم.. حالا میشه یواش تر برونی

مرد جوان: منو محکم بگیر

زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری

مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و

روی سر خودت بذاری. آخه نمیتونم راحت برونم.اذیتم میکنه.

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود.برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید.در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ دادیکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت.

مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.

ساعت

دستهایت آنقدر مهربان اند که ساعت روی آن خوابش می برد.....





http://www.foto.ir/Photos/Gallery/8461.jpg





و بهانه ی عشق چیست جز عشق؟!؟!؟!؟!؟!!





بچه ها کم لطفی نکنین نظر بدین دیگه.......







خسته ام ز فردایی دگر

خسته ام,,,
خسته ز فردایی دگر
از غزل از این غروب بی سحر

خسته ام از این به ظاهر مردمان
خسته از  کابوس  تکرار زمان


خسته ام از واژه ها از این غروب جمعه ها
خسته ام از روزگار از این سرای تنگ و تار


خسته ام از این همه فریاد اما بی جواب
تا سحر بیداری و نالیدن از بخت خراب


خسته ام از تیرگی از این سراپا کهنگی
خسته ام از بودنم از بی کسی سرودنم


خسته ام از غصه ها از این سقوط بی صدا
خسته ام از شکوه ها از خاکیان بی وفا
خسته ام از این خزان ازغربت تلخ زمان

خسته ام
از خلقتم از این عروسک بودنم
خسته ام از بند ها در دست این نا مردها
خسته ام گنگم پریشانم دگر

در غروب تیرگی  مردم دگر
اه من مردم دگر