سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

منتظر مامان




چرا خدا مادر را آفرید

 

 

تقدیم با عشق به مادران مهربان


ایرانی


 

وقتی خدا مادران را می آفرید در روز ششم تا دیروقت کار می کرد. فرشته‌ای اومد و پرسید: چرا اینقدر روی این یکی وقت می گذاری؟
و خدا پاسخ داد : می دونی چه خصوصیاتی در نظر گرفتم تا درستش کنم ؟


 

 

 

 

 

باید قابل شستشو باشه ولی پلاستیکی نباشه

 بیش از 200 قسمت قابل حرکت داشته باشه که قابل تعویض باشند

 و باید بتونه از همه جور غذا استفاده کنه

باید بتونه هم زمان سه تا بچه رو در آغوش بگیره

 با یه بوسه  که از زانوی زخمی تا قلب شکسته رو شفا بده

و همه اینها رو باید فقط با دو تا دست انجام بده

 

 

فرشته تحت تأثیر قرار گرفته بود
 

فقط دو تا دست غیر ممکنه . مطمئنی این یک مدل درست و استاندارده ؟


این همه کار برای امروز زیاده بقیه‌اش رو بگذار برای فردا و تکمیلش کن


 

نمی تونم دیگه آخرای کارمه. چیزی نمونده که موجودی را که محبوب قلبم هست رو کامل کنم


وقتی بیمار می شه خودش، خودش رو معالجه می کنه و می تونه 18 ساعت در روز کارکنه     

 فرشته نزدیکتر اومد و زن رو لمس کرد: این که خیلی لطیفه!!بله لطیفه. ولی خیلی قوی درستش کردم

 نمی تونی تصور کنی چه چیزهایی رو می تونه تحمل کنه و بر چه مشکلاتی پیروز بشه 

 فرشته پرسید : می تونه فکر کنه ؟
خدا پاسخ داد : نه تنها فکر می کنه می تونه استدلال و بحث و گفتگو کنه .

فرشته گونه زن رو لمس کرد: ”خدا فکر کنم بار مسئولیت زیادی بهش دادی !

 سوراخ شده و داره چکه می کنه 

 خدا اشتباه فرشته رو تصحیح کرد : چکه نمی کنه - این اشکه .فرشته پرسید :به چه دردی می خوره ؟
اشکها روش او هستند تا غمهاش، تردیدهاش، عشقش ، تنهائیش، رنجش و غرورش را بیان کنه  

  فرشته هیجان زده گفت

خداوندا تو نابغه ای

 

فکر تمام چیز های خارق العاده رو برای ساختن مادرها کرده ای

 

فقط یک چیزش خوب نیست

 

خودش فراموش می کنه که چقدر با ارزشه 

 

 

 

                     

مادر روزت مبارک


وقتی که نوجوان بودم

وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم.
جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند
.به نظر می رسید پول زیادی نداشتند.
شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند، لباس های کهنه ولی در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد
.
بچه ها همگی با ادب بودند
.
دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند
.
مادر بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد
.
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: چند عدد بلیط می خواهید؟
پدر جواب داد: لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان

متصدی باجه، قیمت بلیط ها را گفت. پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی پرسید: ببخشید، گفتید چه قدر؟!
متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد
.
پدر و مادر بچه ها با ناراحتی زمزمه کردند
.
معلوم بود که مرد پول کافی نداشت
.
حتماً فکر می کرد که به بچه های کوچکش چه جوابی بدهد؟

ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت
.
بعد خم شد، پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد

مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد، گفت: متشکرم آقا.

مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد..
.
بعد از این که بچه ها داخل سیرک شدند، من و پدرم از صف خارج شدیم و به طرف خانه حرکت کردیم... 
 


بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم. (جانسون)

من اگه خدا بودم

من اگه خدا بودم، اینترنت رو قطع می‌کردم مردم یه ذره زند‌گی

کنند.


من اگه خدا بودم ده نمکی رو کمی ملیح تر می آفریدم.


من اگه خدا بودم زیر بغل آدما مو نمی‌کاشتم.


من اگه خدا بودم هم،عاشق " تو" می شدم. اینجوری هم خانوما دوباره

دوستم داشتن، هم آقایون!!!!!


( کف و سوت ملت... )


من اگه خدا بودم تو دهن این دولت می‏زدم!


من اگه خدا بودم پیامبر نمی‏فرستادم، مرد بودم، خودم می‏اومدم پایین!


من اگه خدا بودم مامانم و میبردم مکه.


اگه من خدا بودم ، به ابراهیم میگفتم به جای این که خونه ام رو تو صحرای

عربستان بسازه ، بره یه جایی تو سواحل هاوایی بسازه


من اگه خدا بودم یک کمی مهربونتر بودم!


من اگه خدا بودم، زمستونا ان‌قدر گدا نبودم.


من اگه خدا بودم سر یه سیب اینقدر ... بازی در نمیاوردم!


من اگه خدا بودم سیگار رو عامل اصلی سرطان قرار نمی دادم.


من اگه خدا بودم، یعنی زندگی‌ای داشتیدا، زندگی.


من اگه خدا بودم وقتش و بیشتر میکردم             


من اگه خدا بودم دعاهای ملت رو "Mark all as read" میکردم.


من اگه خدا بودم حتما یه جایی، تو یه آیه ای، سوره ای، چیزی ،

میگفتم قبل


از آفرینش ِ آدمیزاد داشتم چه کار میکردم.


من اگه خدا بودم به موسی میگفتم بزنه دهن چوپانه رو سرویس کنه ، آخه این

چه طرز حرف زدن با ساحت مقدس ماست؟


من اگه خدا بودم به جای آدرس خانه هنرمندان، آدرس شورای نگهبان رو میدادم

دست عزرائیل!

من اگه خدا بودم یادم نمی رفت که خودم گفتم"ان مع العسری یسری"


من اگه خدا بودم دستور می دادم ملائک هر روز جلوم اسپانیایی برقصن


من اگه خدا بودم، تأکیدم به «عاشقی» بود، نه ترس و تقوا.


من اگه خدا بودم جهنم رو خراب می‌کردم، می‌دادم سر بهشت، اینجوری دیگه

مردم برای رفتن به بهشت اینقدر جرم و جنایت نمی‌کردن!

من اگه خدا بودم برای تماس با من لازم نبود عربی حرف بزنید.


من اگه خدا بودم کار به اینجاها نمیکشید


من اگه خدا بودم یه تجدیدنظری توی آفرینش شیربرنج و شریعتمداری می کردم!!

من اگه خدا بودم،حداقل به‌م بر می‌خورد.

من اگه خدا بودم ، بازم می شِستم یه گوشه ی دنج ، موهای تو رو شونه می کردم

من اگه خدا بودم به هیچکدومتون نمی گفتم یه وقت تابلو نشه.


من اگه خدا بودم کتاب نمی‏فرستادم، فیلمش‏و می‏ذاشتم رو YouTube.


من اگه خدا بودم یه بار RESET می کردم؛ زندگیِ خیلیا هَنگ کرده...

من اگه خدا بودم به جای فرستادن 124 هزارتا پیامبر یه اکانت توئیتر می ساختم

من اگه خدا بودم، همتونو خدا میکردم. به خدا.


باز هم یکی مثلِ تو میشد دلیلِ گریه‌هایِ یکی مثلِ من.


من اگه خدا بودم کتاب نمی فرستادم،جزوه می گفتم بنویسید.


من اگه خدا بودم سریعا یه تکذیبیه بابت خلقت علم الهدی صادر می کردم


من اگه خدا بودم کلمه ی دشمن رو از ادبیات حذف می کردم، اونوقت میشِستم

ببینم سید علی عظما چجوری میخواد خطبه بگه !


من اگه خدا بودم، اصلا رازدار نبودم، یه آبرویی از بنده‌هام می‌بردم که نگو و نپرس!

من اگه خدا بودم با احساسات آدمها انقدر بازی نمیکردم...


من اگه خدا بودم یه الگوریتم ساده1-6-3 واسه عزرائیل می نوشتم که به ازای

مرگ هر هنرمند جون 6 تا آخوند و 3 تا سیاست مدار رو هم بگیره


من اگه خدا بودم، به نظر شیطان (به عنوان یکی از فرشته های خوبم) احترام میذاشتم.


من اگه خدا بودم بازم باید سانتافه می‌داشتم تا بگی بعله؟


من اگه خدا بودم همون سیستم قدیمی چندخدایی رو دوباره راه می

انداختم.اونوقت اینجوری مجبور نبودم یه نفری همه ی مسئولیت رو قبول کنم!

من اگه خدا بودم ، امر میکردم به نوح که:

"ای نوح! همانا لازم نیست از سوسک و موش و خرچسانه نیز جفت‌هایی در کشتی قرار دهی ، مگر نمیدانی ما چندشمان میشود از این جک و جونور‌ها....هان؟"

من اگه خدا بودم این سوال که پدر و مادرم کی ان ، فکرمو خیلی مشغول میکرد.

من اگه خدا بودم هیچ لوبیای بااحتیاط‌خوابونده‌شده‌لای‌دستمال‌‌‌های‌خیس‌ ای بدون جوونه نمی‌موند، به خاطر نگاه امیدوار بچه‌های‌‌ پشت لیوان.

من اگه خدا بودم این پیرمرده الان تو سطل آشغال دنبال یه تیکه نون نمیگشت..

من اگه خدا بودم تکلیف رو معلوم میکردم این همه بلوا سر گندم بود یا سیب...

من اگه خدا بودم بسم بود این همه آدم...

منم اگه خدا بودم، این آدرس ایمیلم بود:god@gmail.com

من اگه خدا بودم تو دهن همه تون فلفل میریختم خاله زنک/دایی مردک ها

من اگه خدا بودم ایران رو تو اروپا می‌آفریدم، حوالی اسپانیا و ایتالیا!

من اگه خدا بودم اینقدر با شیطون سر آدم ها شرط بندی نمی کردم که همش ببازم!

من اگه خدا بودم یه مدیر برنامه و دو-سه تا مشاور استخدام میکردم..

من اگه خدا بودم، سالها پیش خودمو بازنشست میکردم.


من اگه خدا بودم تو اسم انتخاب کردن برای فرشته هام یه ذره دقت و سلیقه به

خرج میدادم.

من اگر خدا بودم تو کتابم به چشم‌هات قسم می‌خوردم.


من اگه خدا بودم ماهی یه میلیون و پونصد به هر کدوم از بنده هام میدادم، همینجوری، برن حال کنن.

من اگه خدا بودم جای این قیلترچی ها گاو می آفریدم بلکه مفید باشند

من اگه خدا بودم خیلی شکر میکردم که خدام..
آخه بنده ها خیلی بدبختن..

من اگه خدا بودم سرمو می ذاشتم پایین می مردم با این وضعیتی که به وجود آوردم

من اگه خدا بودم، اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم !


من اگه خدا بودم نیمه گمشده هیچ کسی گمشده نبود..!


من اگر خدا بودم هیچ کس رو مثل خودم تنها نمی‌ذاشتم!


من اگه خدا بودم ؛ اول یاد میگرفتم گ و پ و چ و ژ را تلفظ کنم ، بعد کتاب

میدادم بیرون !


من اگه خدا بودم، وقتی می‌دیدم دارن آدمای بی‌گناهو می‌برن بالای چوبه‌ی دار

همین‌جوری برّ‌ و بر نگاه نمی‌کردم؛ می‌رفتم سریع نیروی جاذبه‌ی زمین رو از

کار می‌انداختم.


من اگه خدا بودم هر چند وقت یکبار نشست عمومی برگزار می‌کردم و از مردم

برای کارهای خودم نظرسنجی می‌کردم!


من اگه خدا بودم اول این همه راننده خفن خانوم تو جاده رو می دیدم بعد حکم

مردسالارانه میدادم!


خجالت نداره که ، من اگه خدا بودم ، راست حسینی میگفتم سر ماجرای مریم چه

اتفاقی افتاد.


من اگه خدا بودم وقتی بنده مو سرویس میکردم دیگه توقع شکر گزاری ازش

نداشتم!.


من اگه خدا بودم عادت ماهانه رو می‏کردم عادت سالانه.


من اگه خدا بودم به بنده‌هام دم می‌دادم که به موقع تشکر تکونش بدن، دیگه لازم

نباشه نماز بخونن!


و....


شما اگه خدا بودین چیکار می کردین؟

 

 

تقدیم به مادرم

WHAT MAKES ALL MOTHERS SPECIAL???
WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”

SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”

DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.

BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”

“STUPID RAIN”



THAT’S MOM!!!


چه چیزی همه ی مادرها را متفاوت می‌کند

وقتی زیر باران آب کشیده به خونه رسیدم

برادرم گفت : چرا وقتی از خونه میری بیرون با خودت چتر نمی‌بری؟

خواهرم گفت : چرا صبر نکردی باران بند بیاد؟

پدرم با عصبانیت گفت : فقط وقتی سرما خوردی می‌فهمی.

مادرم در حالی‌که موهایم را می خشکاند گفت :عجب باران بی موقعی

این است مادر

چارلی چاپلین

اموخته ام که
با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید
ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب
خرید، ولی عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی
به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به
دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
 
چارلی چاپلین

آقای برایان دایسون

سی ثانیه پای صحبت آقای برایان دایسون

مدیراجرائی اسبق در شرکت کوکاکولا


هیچوقت از ریسک کردن نهراسیم

چرا که به ما این فرصت  را خواهد داد تا شجاعت را یاد بگیریم.


 

فرض کنید  زندگی همچون یک بازی است .

قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید
جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها  شیشه ای هستند

 . پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین ، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد ،

 اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند.

 او در ادامه میگوید :

 "  آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده ، سلامتی ، دوستان و روح  خودتان

 و توپ لاستیکی همان کارتان است.

مراقب شکستنی ها باشید که از دست دادن آنها هرگز قابل جبران نیست. "


در خلال ساعات رسمی روز ،

 با کارائی وافر به کارتان مشغول شوید و بموقع محل کارتان را ترک کنید .

 

 

 برای خانواده تان نیز وقت کافی بگذارید و استراحت کامل و درستی داشته باشید