پرنده منتظر
دوباره قلم به دست گرفته ام تا برايت بنويسم از درياي دلواپسي هاي انتظار ،
ازاينكه در انتهاي جاده ي غربت ، درآخرين آشيانه پرستوي مهاجرت نشسته ام
و نگاهم به قدم هايي است كه خواهد آمد ؛ بخوان ، بيشتر بخوان
شعرهاي تازه مرا ... .
دوست دارم از تو بنويسم بي آنكه درجستجوي قافيه باشم ،
بي آنكه واژه اي را انتخاب كنم ، مي خواهم ازتو ساده بنويسم .
ازتو كه هنوز مي دانم دوستم داري
و هرسپيده دم يك سبد مهرباني ازتو هديه مي گيرم ؛
اگرچه گاهي ازيادت غافل مي شوم اما تو دلگير نمي شوي و مرا مي بخشي ؛
خدايا ياري ام ده كه هميشه ازتو بنويسم...
مي خواهم گام هايم رامحكمتر از قبل بردارم
و مثل باد از كوي و برزنها بگذرم وبه عاشقانه ها برسم.
تو مرا به سوي خود فراخواندي و من نيز مشتاقانه به سويت پرواز ميكنم !