سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

مولوی در آیینه انصاف

فــقـــط با انــصــاف بخـونــید
شما با این اشعار می خواهید ثابت کنید که :
1- مولوی شیعه بود -2. و چون شیعه بوده پس حرفاش درسته
آیا درسته این جور سطحی و گذرا و عجولانه در مورد کسی قضاوت کلی کرد؟؟
بر فرض محال که مولوی شیعه باشد . مگه هر کس که شیعه باشه هرچی بگه درسته ؟ و هر کی سنی باشه حرفاش بیخوده
اصلا صحبت شیعه یا سنی بودن مولوی نیست . عقایدشو ببینید . بخونید آبا عقاید شیعه سازگاری داره یانه بعد قضاوت کنید
شما چرا همه اشعارشو باهم بررسی نمی کنین تا به یه نتیجه قطعی برسین ؟؟ تازه فقط با استناد به شعرش نمی شه به نتیجه ی قطعی رسید.
درسته مولوی حضرت علی رو قبول داشت. ولی چه قبول داشتنی؟
گرامی!
دید مولوی با دید من و تو فرق می کنه . (مگه این که خودت هم صوفی باشی)
باید صوفی باشی یا حداقل مبانی اونا رو بدونی تا بفهمی تعریفی که امثال مولوی از حضرت علی دارن با تعریف ما کاملا متفاوته . او با عینک خودش به حضرت علی نگاه می کنه . نگاه یه صوفی با نگاه یه شیعه، به جهان ، به آخرت ، به هستی، به دوزخ به بهشت. به پیامبر . به حضرت علی و امامان کاملا فرق می کنه . اینو دیگه همه می دون
صوفی کاملا آزادانه فکر می کنه. خودشو مقیّد به چیزی به مذهبی به دینی نمی کنه . صوفی مذهبی خاص داشتن رو دست و پاو گیر می دونه. اون عقیده داره:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

به زندگی مولوی نگاه کن برای این آزاد اندیشی و آزاد منشی (البته با مفهوم صوفیانه اش ) هستش که همه و همه دوستش داشتن .در تشیـیع جنازه اش مسلمان و مسیحی و گبر و یهود اومدن. اصلا قونیه غوغایی بر پا شد . او همه را با هر دین و مذهبی قبول داشت. این شما و این کتاب پله پله تا ملاقات خدا.
ای عزیز مولوی اگه تعریف حضرت علی رو می کنه، خوب
1-تعریف معاویه رو هم داره.
2- کورکورانه مرو در کربلا / تا نیوفتی چون حسین اندر بلا رو هم داره. نه این که بخواد به امام حسین توهین کنه. اتفاقا امام حسینو دوستش داره . میدونه که نوه پیامبره می دونه که اون یکی از مخلصان درگاه الهیه (دارم مولوی رو تعریفشو می کنم و از این نظر هم قابل تحسینه)
ولی نکته در اینه که اون داره به کار امام حسین انتقاد می کنه. از حرکت امام حسین اشکال می گیره داره به حضرت می گه تو که کشته می شی چرا رفتی؟ خوب یه جا هم می گه کجایید ای شهیدان خدایی. ...
جالب اینه که اون، شهدای خدایی را فقط شهدای کربلا نمیدونه او خیلی ها رو مثل شهدای کربلا می دونه
3- در جای دیگه برای تنبـّه حضرت علی از زبان پیامبر داره بهش گوش زد می کنه که

لیک بر شیری مکن هم اعتمید اندرا در سایه نخل امید.
اندرآ در سایه ی آن عاقلی کش نتابد برد از ره ناقلی ...
منظور او از عاقل مرشد و پیر است. او حضرت علی را که به قول صوفیه سر سلسله عرفاست به قطبیت هم قبول نمی کند در این جا این نظر اوست . نه اینکه دشمن حضرت باشد ویا مناقب آن حضرت را قبول نکند .تازه اگه مناقب حضرت رو قبول میکنه برای دیگران از جمله خودش هم همونا رو باور داره. او هیچ گاه خودش را کمتر از امیر مومنان نمی دونه.
4- جایی حضرت علی را مولا می داند
زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود و آن علی مولا نهاد
و آن شیعه نادان هم با آوردن این شعر می گوید مولوی حضرت علی را مولای خود می داند و می نویسد اشاره مولوی به( مَن کنتُ مولاه فهذا علی مولاه) است.
غافل از این که نه تنها دالّ بر تشیع او نیست که نشان می دهد که او سنی است چرا که در بیت بعد مولی را به معنی آزاد کننده بنده می داند (مولی در عربی معانی مختلف دارد از جمله معتِق یعنی کسی که بنده را آزاد می کند بیت بعدیش اینه: اصلا داره خودش معنی مولا رو میگه:
کیست مولی آن که آزادت کند. بند رقیّت ز پایت بر کند
5- یه جاهم به کار حضرت موسی اشکال وارد می کنه و حضرت رو در خیال خودش دنبال یه چوپون بی سواد می دَوونه که بره ازش عذر خواهی کنه . و اون چوپونه هر چه در کفر گویی میخواد، دل تنگش بگه و در آخر این گونه داستان خیالی اش را تمام میکنه که:
هیچ ترتیب و آدابی مجو هرچی می خواهد دل تنگت بگو
غافل از اینکه اگر قرار باشه هر کی هر چی بگه و اسمشو رو عبادت و توحید بگذاره ، پس انبیا برای چی اومدن . اصلا ارسال رسل و کتب و وحی بی معنا می شود.
6-در ملاقاتش با شمس دوتایی به این نتیجه می رسن که بایزید بالاتر از پیامبر اسلامه . چرا که پیامبر فرمود ( ما عبدناک حق معرفتک ) ولی بایزیدگفت ( لیس فی جبتی سوی الله) و مولوی از این جواب شمس بیهوش میشه.
چندتا دیگه مثال بزنم
داره میگه من نظر م اینه ...... او در همه چیز صاحب نظره . یه جا که موافق عقاید شیعه باشه بعضیا میگن شیعه است. وجای دیگه که مخالف عقیده شیعه باشه میگن مولوی سنی هستش. و سر این که مولوی شیعه است یا سنی بین همه اختلافه .
کتاب نقدی بر مثنوی از (ایت الله میرزا علی اکبر مصلایی) است اومده با مدارک و منابع مختلف ثابت کرده که اون سنیه .
درسته تا قبل از این که با شمس آشنا بشه(642هـ.ق) سنی حنفی و از علما هم بود. ولی بعداز آشنایی با شمس . کارش شد رقص و موسیقی و شعر و دیگه یک دفعه تغییر جهت داد. شاگردانی که که پامنبر مولوی بودند با شمس در افتادند . و یا به قولی اونو کشتند.
علمای سنی عصر خودش باهاش مخالف شدند. و ....همه اینها واسه این بود که دیگه سنی به معنی واقعی هم نبود.
او مثل شیعیان فکر نمیکنه که چون امام حسین حجت خداست، پس در بست کار و حرکت و گفتار شون درسته . اون در همه چیز خودشو صاحب نظر میدونه . وقتی که در جریانی به مرید خودش اعتراض می کنه بهش که چرا میگی مثنوی تفسیر قرآن است بلکه آن خود قرآن است . خوب این نشون میده که خودشو همپای با پیامبر اسلام می دونه
« ای غر خواهر چرا نباشد همان که در ظروف حروف انبیا و اولیا جز انوار اسرار الهی مندرج نیتس . کلام خدا از دل پاکِ پاک ایشان رُسته ، بر جویبار زبان ایشان روان شده سات خواه سریانی باشد ، خواه سبع المثانی خواه عبری خواه عربی»( مناقب العارفین ص 291)
یعنی گاهی هم به زبان فارسی ( مثنوی) است. در نظر او فرق قرآن با مثنوی در زبان است .
او حتی سنی واقعی هم نیست که هرچی پیامبر بگه قبول کنه . گفتم که بایزید رو بهتر از پیامبر می دونه ، چه برسه به امام حسین و حضرت علی و سلمان و ابوذر و....
او خیلیا رو حجت خدا می دونه. اون بایزید وجنید و شمس و خودش را هم حجت خدا می دونه . دیگه ضرورتی نمی بینه که هر کاری که حضرت امیر یا امام حسین یا بقیه کرده باشند دربست قبول کنه .

اگه می گه (الله مولانا علی) در عین حالی که این سخن خودش تأمّل داره خوب (شمس من و خدای من ) را هم میگه .
چرا هرچی رو که دلت می خواد میاری ؟؟ یه چیز جزئی میاری و می خوای یه نتیجه کلی بگیری که اون شیعه بوده ؟؟ !!!!
در مورد حضرت علی و پیامبر و هرچیز دیگه ای هم اینجوریه . بعضی وقتا یه حرفایی زده که آدم فکر می کنه که یه شیعه است. ولی حرفاش بر مبنایی که قبلا از مذهب حنفی اتخاذ کرده بوده هست
او آزدانه با همه چیز برخوردمی کنه او عینک جهان بینی خودشو داره . عینکی که او زده هم ، رنگش و هم نمره اش و دسته اش و همه چیزش با عینک من تو فرق داره . حتی با سنی ها هم فرق می کنه . فکر می کنی اگه از یه عالم سنی که بپرسی میگه مولوی سنی بود؟؟؟ هرگز . همون طور که فقهای شیعه میگن اون شیعه نبود .

گرامی!!! مولوی آزاد اندیــــــــش بود. این که دیگه خیلی مسلم و معلومه
در این مورد شادروان دکتر ذبح الله صفا تاریخ شناس و مولوی شناس بود و خودش هم به مولوی ارادت کامل داشته در کتاب تاریخ ادبیات جلد 1/3 ص 460 می نویسه .
«با آنکه مولوی بر مذهب اهل سنت بوده . و در این اصلا تردیدی نیست.، قاضی نور الله که از هر کسی بکوچکترین دست آوری شیعه یی خالص می ساخت،کوشیده است با نقل اشعاری که مجعول و منسوب بمولوی است ،ویرا در زمره شیعیان درآورد،و در باره شمس نیز بیکی از اقوال درباره انتساب او بجلال الدین حسن نومسلمان استناد جسته و او را پدر بر پدر شیعه دانسته است. (بعد پاورقی ادرس داده = مجالس المومنین چاپ تبریز ص 291)
بعد ادامه می ده « اما مولوی در عین اعتقاد و دینداری کامل،مردی آزادمنش بود و به اهل ادیان و مذاهب بدیده احترام و بی طرفی ،چنانکه شایسته مردان کاملی چون اوست ، می نگریست.»
خوب این دیگه حرف کسیه که هم اردات به مولوی داره و هم الکی حرف نمیزنه . اون هم همین شعرایی را که نوشتین همه شو خونده و عمیقا بررسی کرده ولی به این نتیجه نرسیده که مولوی شیعه است. همیجور زرین کوب در پله پله تا ملاقات خدا.
آزدامنش بودن مولوی به این معنا است هر چیزی رو می خواست خودش بهش برسه . میخواس بدون قید و بند باشه . میخواست زیر امر و نهی کسی نباشه این دیگه روش همه صوفیان است. . و این سفارش شمس به او بود
او به سفارش شمس ( قال ) را رها کرد و به (حال) پرداخت . تو اون داستان معروفه که شمس کتاباشو تو آب ریخت . این یعنی چی؟ .شمس میخواد بهش بگه که دنبال حرف این و اون فلان عالم چی گفت و کیه چی کار کرد ، نباش. خودت درک کن و بفهم.
تاریخ رو نگاه کنید برای رسیدن به آزاد منشی و فرار کردن از قیل و قال مدرسه ای بود که بعد از ملاقات شمس هرچی منبر و کتاب و حدیث و هر چی که بود رها کرد و دنبال شمس بود . و بعدها با همین آزاد منش اش به این نتیجه رسیدکه به حای منبر وعظ باید مجلس سماع داشت . باید با موسیقی زد و شعر خودند و رقصید و هزار باید های دیگه ....اینها رو دیگه خود علمای سنی اون زمان هم نمی تونستن تحمل کنن و او را بدعت گذار می دونستن.
امید است که برای قضاوت منصفانه دید و منفانه نظر داد.