سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

خسته ام ز فردایی دگر

خسته ام,,,
خسته ز فردایی دگر
از غزل از این غروب بی سحر

خسته ام از این به ظاهر مردمان
خسته از  کابوس  تکرار زمان


خسته ام از واژه ها از این غروب جمعه ها
خسته ام از روزگار از این سرای تنگ و تار


خسته ام از این همه فریاد اما بی جواب
تا سحر بیداری و نالیدن از بخت خراب


خسته ام از تیرگی از این سراپا کهنگی
خسته ام از بودنم از بی کسی سرودنم


خسته ام از غصه ها از این سقوط بی صدا
خسته ام از شکوه ها از خاکیان بی وفا
خسته ام از این خزان ازغربت تلخ زمان

خسته ام
از خلقتم از این عروسک بودنم
خسته ام از بند ها در دست این نا مردها
خسته ام گنگم پریشانم دگر

در غروب تیرگی  مردم دگر
اه من مردم دگر

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد رضا شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:14 ب.ظ http://defectorsat.blogsky.com

چه عزیز است دل غمگینی که اندوهش مانع از آن نمی شود که با دلهای شاد سرودی سراید.

دلت شاد

morteza یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ق.ظ

salam. kheili ghashang neveshti .yejooraei engar darde mano to yekie to tamam neveshtehat

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد