1. آیا می دانستی که زرافه تار صوتی ندارد و لال است و نمی تواند هیچ صدایی از خود در آورد!
2. آیا می دانستی که موش های صحرایی چنان سریع تکثیر پیدا می کنند، که در عرض هجده ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند!
4.
آیا می دانستی که حس بویایی خرس تقریباً صد برابر قوی تر از
انسان است!
5.
آیا می دانستی
که کنگوکینشاسا همان کشور زئیر می باشد!
6.
آیا می دانستی که زهر مار کبری بیش تر بر
روی مراکز تنفسی اثر کرده و باعث خفگی صید میشود
!
7.
آیا می دانستی که شاهنامه
فردوسی
۷۵۰۰۰
بیت دارد
!
8.
آیا می دانستی که جنین بعد از هفته هفدهم خواب هم
می تواند ببیند!
9.
آیا می دانستی که گربه و سگ هر کدام پنج گروه خونی دارند و
انسان
چهار گروه!
10.
آیا می دانستی که روباه ها همه چیز را خاکستری می بینند!
11.
آیا
می دانستی که اسب ها در مقابل گاز اشک آور مصون اند!
12.
آیا می دانستی که زرافه
ایستاده وضع حمل میکند و نوزادش از فاصله
۱۸۰
سانتی متری به زمین میفتد!
13.
آیا
می دانستی که
۱۳۰۰
کره زمین در سیاره مشتری جای می گیرد!
14.
آیا می دانستی که
گرده گل هرگز فاسد نمی شود و از محدود مواد طبیعی است که تا
زمان نا محدودی باقی می
ماند
!
15.
آیا می دانستی که
۸۵%
گیاهان در اقیانوس ها رشد می کنند!
16.
آیا می دانستی که اولین تمبر جهان در سال
۱۸۴۰
در انگلستان به چاپ رسید!
17.
آیا
می دانستی که سریع ترین پرنده شاهین است و می تواند با سرعت
۲۰۰
کیلومتر در ساعت پرواز
کند!
18.
آیا می دانستی که اولین اتومبیل را مظفرالدین شاه قاجار وارد
ایران کرد!
19.
آیا می دانستی که قدرت بینایی جغد
۸۲
برابر قدرت دید انسان است!
20.
آیا می دانستی
که در شیلی منطقه ی صحرایی وجود دارد که هزاران سال است در آن
باران نباریده است!
21.
آیا می دانستی هر
۵۰
ثانیه یک نفر در دنیا به بیماری ایدز مبتلا می شود!
22.
آیا
می دانستی که وزن اسکلت انسان بالغ سیزده تا پانزده کیلوگرم
است!
23.
آیا می دانستی که
خرس قطبی هنگامی که روی دو پا میایستد حدود سه متر است!
24.
آیا میدانستی زرافه
می تواند با زبانش گوش هایش را تمیز کند!
25.
آیا می دانستی خرگوش و طوطی تنها حیواناتی
هستند که میتوانند بدون برگشتن اشیا پشت سر خود را ببینند!
26.
آیا می دانستی که
اگر همه یخ های قطب جنوب آب شود بر سطح آب اقیانوس ها هفتاد
متر اضافه می شود و در
این صورت یک چهارم خشکی های کره زمین زیر آب می رود!
27.
آیا می دانستی که کبد یا جگر
تنها عضو داخلی بدن است که اگر با عمل جراحی قسمتی از آن
برداشته شود دوباره رشد
می کند!
28.
آیا می دانستی که میزان انرژی که خورشید در یک ثانیه تولید می
کند، برای
تولید برق مورد نیاز تمام کشورهای جهان به مدت یک میلیون سال
کافی است!
29.
آیا
می دانستی که در نقوش دیوار نگارهای همدان متعلق به دوازده
هزار سال پیش صلیب شکسته
نازی ها دیده می شود!
30.
آیا می دانستی هر عنکبوت تار ویژه خود را دارد و هیچ گاه
تارهای آن ها به هم شبیه نیستند!
31.
آیا می دانستی که اگر در یک سال هیچ یک از نسل های
یک جفت مگس نر و ماده از بین نروند، حجم مگس های متولد شده با
حجم کره زمین برابر
می شود
!
32.
آیا می دانستی که رودی در کامبوج شش ماه سال از شمال به جنوب و
شش ماه
دیگر سال از جنوب به شمال جریان دارد!
33.
آیا می دانستی که خورشید روزانه معادل
صدوبیست وشش هزار میلیارد اسب بخار انرژی به زمین میفرستد
!
34.
آیا می دانستی که سریع ترین عضله بدن انسان زبان است!
35.
آیا می دانستی که شبکه چشم
۱۳۵
میلیون سلول احساس دارد که مسوولیت گرفتن تصاویر
و تشخیص رنگ ها را بر عهده دارد!
36.
آیا می دانستی که بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر
رشته عصبی دارد!
37.
آیا می دانستی که در برج ایفل دو میلیون و نیم پیچ به کار رفته
است!
38.
آیا می دانستی طول رگ های بدن انسان پانصد و شصت هزار کیلومتر
است!
39.
آیا
می دانستی که زیباترین مجسمه تاریخ ایران مجسمه برنزی نادر شاه
افشار است
!
40.
آیا
می دانستی که هشت پا با وجود داشتن بدنی بزرگ می تواند از
سوراخی به قطر پنج
سانتی متر عبور کند!
41.
آیا می دانستی که تنها موجودی که می تواند به پشت بخوابد انسان
است!
42. آیا می دانستی چشم سالم انسان می تواند ده میلیون رنگ را مختلف را ببیند و آن ها را از یکدیگر تمیز دهد!
43.
آیا می دانستی که فیل بالغ در روز بطور متوسط دویست
و بیست کیلوگرم غذا و دویست لیتر آب مصرف می کند!
44.
آیا می دانستی که ایرانیان
اولین بار نمایش های همگانی (تئاتر) را اجرا نموده اند و همان
ها گریم و ساخت نقاب
را در
۱۵
هزار سال پیش پایه گذارده اند!
45.
آیا می دانستی کوه های آلپ در
سال حدود یک سانتی متر بلند می شوند!
46.
آیا می دانستی که همه نوزادان میگو نر متولد
می شوند و بعد از چند هفته بخشی از نوزادان به ماده تبدیل می
شوند!
47.
آیا می دانستی
وزن کوه یخی متوسط الحجم بیست میلیون تن است!
48.
آیا می دانستی حس بویایی انسان قادر
به دریافت و تشخیص ده هزار بوی متفاوت است!
49.
آیا می دانستی یک قطره آب دارای یک صد
میلیارد اتم است!
50.
آیا می دانستی که تعداد افرادی که سالانه از نیش زنبور می
میرند
بیش تر از کسانی است که سالانه از نیش مار می میرند
!
نام: کتایون ریاحی
تاریخ تولد: 1340
مدرک تحصیلی: لیسانس ادبیات و
مردم شناسی.
خواهر علیرضا ریاحی (بازیگر)
« این زن حرف نمی زند » دیگر فیلمی بود که توانایی های کتایون ریاحی را به رخ همگان می کشید. ریاحی برای بازی در این فیلم هم کاندید جایزه از هفتمین جشن خانه سینما شد و حال هم در نقش زلیخا در سریال یوسف پیامبر خوش درخشید.
بعضیها شعرشان
سپید است، دلشان سیاه،
بعضیها
شعرشان کهنه است، فکرشان نو،
بعضیها
شعرشان نو است، فکرشان کهنه.
بعضیها
یک عمر زندگی میکنند برای رسیدن به زندگی،
بعضیها
زمینها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان
خدا گران میفروشند.
بعضیها حمال
کتابند،
بعضیها
بقال کتابند،
بعضیها
انباردار کتابند،
بعضیها
کلکسیونر کتابند.
بعضیها
قیمتشان به لباسشان است، بعضی به کیفشان و
بعضی به کارشان،
بعضیها
اصلا قیمتی ندارند.
بعضیها
به درد آلبوم میخورند،
بعضیها
را باید قاب گرفت،
بعضیها
را باید بایگانی کرد،
بعضیها
را باید به آب انداخت،
بعضیها
هزار لایه دارند.
بعضیها
ارزششان به حساب بانکیشان است،
بعضیها
همرنگ جماعت میشوند ولی همفکر جماعت نه،
بعضیها
را همیشه در بانکها میبینی یا در بنگاهها.
بعضیها در حسرت
پول همیشه مریضند،
بعضیها
برای حفظ پول همیشه بیخوابند،
بعضیها
برای دیدن پول همیشه میخوابند،
بعضیها
برای پول همه کاره میشوند.
بعضیها نان
نامشان را میخورند،
بعضیها
نان جوانیشان را می خورند،
بعضیها
نان موی سفیدشان را می خورند،
بعضیها
نان پدرانشان را می خورند،
بعضیها
نان خشک و خالی می خورند،
بعضیها
اصلا نان نمی خورند.
بعضیها
با گل ها صحبت میکنند،
بعضیها
با ستارهها رابطه دارند،
بعضی ها صدای آب
را ترجمه میکنند،
بعضی ها صدای
ملائک را میشنوند،
بعضی ها صدای دل
خود را هم نمیشنوند.
بعضی ها حتی
زحمت فکرکردن را به خود نمیدهند،
بعضی ها در
تلاشند که بیتفاوت باشند.
بعضی ها فکر
میکنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است، حق
با آن هاست،
بعضی ها فکر
می کنند وقتی بلندتر حرف بزنند، حق با آن هاست.
بعضی ها برای
سیگار کشیدنشان همه جا را ملک خصوصی خود
میدانند.
بعضی ها فکر
می کنند پول مغز میآورد و بی پولی بی مغزی.
بعضی ها برای
رسیدن به زندگی راحت، عمری زجر میکشند.
بعضی ها ابتذال
را با روشنفکری اشتباه میگیرند.
بعضی از شاعران
برای ماندگار شدن چه زجرها که نمیکشند.
بعضی ها یک درجه
تند زندگی میکنند، بعضیها یک درجه کند.
هیچکس بیدرجه
نیست.
بعضی ها حتی در
تابستان هم سرما میخورند.
بعضی ها در تمام
زندگیشان نقش بازی میکنند.
بعضی از آدم ها
فاصله پیوندشان مانند پل است، بعضی مانند طناب
و بعضی مانند نخ.
بعضی ها
دنیایشان به اندازه یک محله است، بعضی به
اندازه یک شهر،
بعضی به
اندازه کره زمین و بعضی به وسعت کل هستی،
بعضی ها به پز
می گویند پرستیژ،
بعضی ها
خیلی جورهای مختلف هستند.
اواخر
مهر ماه بود یا اوایل آبان درست خاطرم نیست. با یکی از دوستام
داریم برمی گردیم خونه. ماشین جلویی بعد از کلی ویراژ دادن بالاخره
وسط خیابون وای میسه و یه دختر ازتوش می پره بیرون و شروع می کنه
به دویدن. ماشینو نگه می دارم و می گم بیا بالا. یه پسر با یه
قیافه ی عصبانی میاد جلو. دستمو می برم توی کیفم که اسپری رو از
توش در بیارم که دوستم نمی ذاره. حق هم داره. کسی رو سوار کردیم که
نمی دونیم کیه و حالا اگه بخوایم یه بلایی هم سر پسره بیاریم دیگه
هیچی. درها رو قفل می کنم و دستم رو می ذارم روی بوق. وقتی همه بر
می گردن و ما رو نگاه می کنن پسره می ترسه و میره. می خوام بهش بگم
پیاده شه اما با اون همه آدم که دارن نگاه می کنن پشیمون می شم. می
ریم جلوی پارک. بر می گردم بگم برو پایین که چشمم به صورتش میوفته.
مانتوی تنگ کوتاهش خونیه تمام ترکیب صورتش به هم ریخته و از ترس می
لرزه. به دوستم می گم بریم پایین. می نشونیمش روی یه نیمکت. دوستم
زود جوش میاره: ببین می دونم حالت بده ولی تقصیر خودته. باباجان
ماها وقتی میاییم بیرون مدام دلشوره داریم چیزی نشه و کسی گیر نده
تو که ماشالا ما رو هم روسفید کردی حالام به خیر گذشت پاشو برو
خونه و اگه راست می گی دیگه اینجوری نیا بیرون. دلم می سوزه واسش.
دستاش یخه یخه. ریملش توی کل صورتش پخش شده اما به نوع ترکیب بندی
رنگها که نگاه کنی و نوع خطوط متوجه می شی کار یه تازه کاره که فقط
خواسته زیادی جلبه توجه کنه. بهش میگم: تو که این کاره نیستی. چیو
می خواستی ثابت کنی؟ هیچی نمی گه. می گم: نکنه بهت نارو زدن و مثلا
می خواستی از همه ی پسرا انتقام بگیری؟ یه دفعه می پره به من که:
انتقام؟ نه می خواستم بکشمش. می خوام همشونو بکشم. بعد زانوهاشو
بغل می کنه و با یه حالت عصبی همش می گه: می کشمشون. همه رو می
کشم. تیکه تیکشون می کنم همه رو می کشم. دست خودم نیست بغلش می
کنم: چته؟ می زنه زیر گریه. خیلی طول می کشه تا آروم شه. سحر می ره
به خونه هامون زنگ می زنه. بهونه میاره که دیر می ریم. اونم کم کم
نفسهاش آروم و طولانی میشه. آروم می گم: دیر شده. می خوای برسونمت؟
دست میکنه تو کیفش و چند تا ورق می ده دستم: بخون. ماله خواهرمه.
خودکشی کرد. 15 سالشه. بابا و مامانم دیونه شدن. دیگه هیچی سر جاش
نیست. می خوام همشونو بکشم. خودم بکشمشون. و دوباره می زنه زیر
گریه. دارم نامه ها رو می خونم. تا حالا حس کردی هر چی عمیق تر نفس
می کشی کم تر اکسیژن بهت می رسه؟
نامه ها که تموم شد تمام وجودم درد
بود و نفرت. نمی تونستم نصیحتش کنم. خودم به کسی احتیاج داشتم که
باهاش حرف بزنم. مگه ما آدما چقدر سقوط کردیم؟ تا چه حد پایین
اومدیم؟ می خوایم کجا بریم؟ توضیح می ده که تازه اینجا اومدن.
خواهرش منطقه رو بلد نیست. واسه ی همین با دختر همسایه که پیش
دانشگاهیه میاد و میره. می گه خواهرم ساعت آخر بیکار بوده می ره
پیش دانشگاهی. دختر همسایه هم بی اجازه از مدرسه می زنه بیرون که
واسه اش تاکسی بگیره و زود برگرده مدرسه. چون خیلی عجله داره به
اولین ماشین می گه و می ره اما متوجه می شه یکی از پسرا که عقب
بوده میاد پایین و دختره رو هول می ده تو و بعد خودش می شینه. دختر
همسایشون شروع می کنه به جیغ و داد و دویدن دنبال ماشین و همون
موقع موضوع رو به 2 تا پسر موتور سوار می گه که اونا میوفتن دنبال
ماشین. گفتم کجاس الان. گفت: به سحر گفتم وقت ملاقات تا کیه؟ گفت
مهیار ما اون جا کار می کنه بریم. وقتی رفتیم خواب بود. مامانش ما
رو که دید کاملا ناراحتیش از حضور ما مشخص بود و از اون بدتر از سر
و وضع دخترش جا خورد. روی پهلوی دختر 15 ساله بخیه های مربوط به
جای چاقو بود. تمام زیر گردنش بریده شده بود. لب ها و چشماش پف
کرده بود. هر چند وقت یه بار حالتی مثل تشنج داشت و ...!
بهش که نگاه می کردم یاد نامه هاش می افتادم. رگ دستشو زده بود. کاش می تونستم توضیح بدم دقیقا چه احساسی داشتم. کاملا درک می کردم چرا خواهرش تصمیم گرفته بود با او ظاهر بیاد بیرون و هر پسری که جلوش وای میساد رو بکشه. احساس می کردم به حالتی رسیدم که اگه اون 3 نفر رو پیدا کنم واقعا می تونم هر بلایی سرشون بیارم و ازش لذت ببرم! کلماتی که ستاره می گفت اصلا مفهم نبود اما درد و احساسش رو می شد حتی لمس کرد. من تیکه هایی از نامه رو اینجا می ذارم اما چون یه مقدار خوانا نیستن خودم متنها رو زیرشون می نویسم. آجی من دیگه همه چیمو از دست دادم. آجی نمی ذارم. نمی ذارم اونا خلاص باشن. بابا می گه خدا رحم کرده چون ستاره هنوز دختره. مامان می گه ممکن بود از این بدتر بشه حالا که نشده خدا رو شکر بگین و رو همه چی سرپوش بذارین تا ستاره بتونه زندگی کنه. آجی بابا نمی دونه من چی دیدم. آجی بابا نمی دونه به من چی گذشت. آجی بابا نمی فهمه ستاره چه حالی داشت وقتی 2 تا مرد داشتن لباساشو می کندن. آجی بابا نمی دونه چی به سر ستاره اومده. هیچکی نمی دونه. بابا می گه ستاره چیزیش نشده. کاش کشته بودنم. بابا نمی فهمه حرفامو. یعنی نمی دونه. همه ی لباسای ستاره شو همون جا توی ماشین در آوردن. می فهمی؟ اون شب که بغل مامان بودم و از خواب پریدم و اینو گفتم فرداش منو برد دکتر که ببینه دخترم یا نه. نفهمید من چه حالی داشتم. نفهمید چه عذابی کشیدم. وقتی فهمیدن دخترم بابا رو دیدی رفت سجده؟ می گفت خدا شکرت. اولش که خواستم سوار شم یکی اومد پایین و گفت من الان پیاده می شم. خواستم سوار نشم که هولم داد تو. بعد اون یکی چاقوشو گذاشت رو کمرم و گفت ساکت. رانندهه گفت بی پدرا افتادن دنبال ما. بعد اون یکی که سمت چپم بود چاقوشو فشار داد و گفت خفه. اون طرفی دستشو کشید رو پام. خودمو کشیدم سمت چپ که یه دفعه چاقوش یک ذره رفت توی پهلوم. تازه گریم گرفت و جیغ زدم. که یه دفعه چاقوشو کرد توی پهلوم. اون یکی ازش گرفت و گذاشت رو گلوم گفت خفه تا کاریت نکنم. آجی هر چی گریه می کردم می خندیدن. التماس که می کردم بدترین حرفای دنیا رو می زدن و می گفت بگو. خوبه. خوشم میاد. بگو. از اون طرف از پسرهای عقبی خیلی ترسیدن اما رانندهه می گفت در می ریم. حالم به هم می خوره. من که باعث شدم مامان و بابا از هم فاصله بگیرن. من که باعث شدم این همه بدبخت بشیم واسه چی زنده بمونم؟ بذار ستاره بمیره شاید بابا روش بشه سرش رو بالا کنه. شاید حالا که مردم بره پیش پلیس. بره بگه ستاره چی شد. اگه من بمیرم دیگه سر شکسته نیستین. اگه من بمیرم شاید پیداشون کنن. کاش بمیرم. آجی مامانمو مواظب باش. نذار زیاد غصه ی منو بخوره. نذار بابا بیش تر از این خورد بشه. آجی خیلی دوستون دارم. کاش فدای شما می شدم و این جوری با رسوایی تنها نمی شدیم. آجی می ترسم. خیلی. آجی شاید اگه به خدا بگم چرا این کار رو کردم منو ببخشه. مگه نه؟ آجی تو رو خدا مواظب همه باش. خیلی دوست دارم .... مهربونم. ستاره ای که همیشه اذیتت کرد و آخرشم سر شکسته. ولی به خدا من نخواستم. به خدا من مقصر نبودم. 10 دقیقه وحشت برای دختر 15 ساله بالاخره تموم میشه. به این شرط که موتوری ها برن و اونا هم قبول می کنن. می خوان بعد از اینکه دختره رو گرفتن یکیشون دوباره بره دنبالشون و یه جوری به پلیس هم خبر بدن اما وضعیتی که دختر نیمه برهنه ی خون آلود داشته حواسشون رو پرت می کنه و هر سه نفر فرار می کنن. موتوری ها هم ترجیح می دن زودتر دختر رو به بیمارستان برسونن اما از ترس اینکه مشکلی واسه ی خودشون ایجاد بشه می رن به مدرسه ی پیش دانشگاهی و ستاره ی نیمه جون رو تحویل خونوادش که اون جا بودن می دن. مرگ عزیز ترین آدما بعد از یه مدت عادی می شه فراموش میشه چون یه روال عادیه و چون حقه. اما تجاوز نه عادی میشه نه فراموش میشه چون نه یه روال عادیه و نه حق.
سلامی دگر بار از کوی دل تنگی نثاربرادر خوبم اول اینکه هیچی نگذشته میدونی چرا چون یه چیزی به نام "امید" هست داداش عزیزم اطراف خودت رو نگاه کن ببین دنیا هنوز قشنگیهاشو داره.نگاه کن روزها چه سبز شده اند هنوز ماهی ها سرود می خو نن و گنجشگان به حیاط ما سرک می کشند،برای جان گرفتن فرصت هست آره تو باید از دیروز و امروزت درس گرفته و فردا رو بسازی فردایی که بعده ها بتونی با سر بلندی از اون اسم ببری پس برای جون گرفتن فرصت باقی هست عجله کن
خیلی از رفتنم دلگیر نشو.وقتی تونستی به جدایی های کوتاه عادت کنی حتما این یکی رو هم تحمل می کنی .بیشتر از این نمی شه توی برزخ مطل شد، حتی اگه ایستگاه بعدی هم جهنم باشه .دیگه موندن توی خونه ای که هر گوشش پر از خاطرس برام عین عذابه تو این چند وقت تنها کاری که نکردم زندگی بود.می خوام برم.می فهمی می خوام برم تا تو برای .. ف...باقی بمونی.این خونه،خونه ما حتی توی خیال.میخوام همون مهتابی باقی بمونم که هر دو تامون میشناسیمو می پسندیم.نمیخوام با تحقیر و ترحم به ته مونده خودم نگاه کنم و بگم که چرا این جوری تموم شدی.من همین حالا از این جا میرم واز میون همه چیز این زندگی سه ماه خاطرات عاشقانه رو با خودم میبرم
دلم خیلی گرفته اما... یه پیام به دوستان
فقط دوست داشته باشید. همه رو ،هیچ کس ارزش ناراحتی رو نداره...ببخشید "بگذرید
این گیتی را به چه تشبیه کنم ، که آغازش با رنج و زحمت همراه است و انجامش با نیستی وفنا قرین. حلالش را حسابی و حرامش را عقابی است آنکه در آن ثروت اندوخت نقد دنیا به آخرت بفروخت و در لهیب بلا و فنا بسوخت و کسیکه نیازمندی پیشه کرد از حزن و اندوه نرهید هر کس در طلبش شتافت آنرا بباخت و آنکه از تسخیر و تحصیلش رخ بتافت آن را بیافت آنکس که بدیده بصیرت و عبرت در آن نگریست دنیا به او درس آگاهی و بینائی آموخت و حریصی که با دیده مشتاق به آن نظاره کرد چشم و دلش به نابینائی بسوخت.
خطبه 80 نهج البلاغه