سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

قبرستان عاشقان

درشهرعشق قدم میزدم،گذرم افتاد به قبرستان عاشقان...

 خیلی تعجب کردم! تاچشم کارمی کرد قبر بود...!

 پیش خودم گفتم یعنی این قدرقلب شکسته وجودداره؟یکدفعه متوجه قلبی شدم که تازه خاک شده بود!!

جلورفتم،برگهای روی قبر را کنارزدم که براش دعاکنم...

 وای!!

 چی میدیدم!! باورم نمیشه!!

 اون قلبه همون کسیه که چندساله پیش دله منو شکسته بود!!!

آره...

 

 

 

ای کاش که عاشق ز معشوق طلب جان میکرد 

 

                                   تا هر بی سر و پایی نشود یار کسی!!! 

کجایی مرگ!؟!؟

کجایی مرگ؟!!!

 

 کجایی ای تنها حقیقت راستین من تنها می توانم آرزوی آمدنت را بکنم

 

با اینکه دیگر طاقتی نمانده در انتظارت ،  نمی توانم به سویت بیایم

 

بالهایم شکسته اند و پاهایم بسته حتی برای سقوط در گودال تاریک گور

 

 هم نمی توانم گامی بردارم تنها پنجه می سا یم و ناله میزنم و فرو میروم!!!

 

نرو

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو

یا دل ازدیدن تو سیر شود بعدبرو

ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن آسمان پای پرت پیر شود بعد برو

نازنینم تو اگر گریه کنی بغض من نیز می شکند

خنده کن عشق زمین گیر شود بعد برو

یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو

خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد باش ای نازنین خواب تو تعبیر شود بعد برو ... 

 

 

 0

 

خدا

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت 

 

 

 

 ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد 

یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است 

و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری 

 ومن تازه آن وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا می خری؟

و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست  

و در را به روی همه پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم:  

ببخشید،  

دیگر برای شما جا نداریم از این پس 

 به جز او کسی را نداریم

اشک

 

اشک هایم را روی نامه ای عاشقانه

 با قطره چکان جعل می کردم!

        خاطرم آمد:

شاید دلتنگ خنده هایم باشی.

  ببخش اگر این روزها...

عشق با گریستن اثبات می شود!!! 

دلم برات تنگ شده

 

من، شب، واگنی خالی

 

امید پایان تنهایی

 

و صدایی که همواره می گوید:

 

دلم برایت تنگ است

 

نمی آیی؟!

وداع

کاش اینچنین

با تو وداع نمی گفتم

مهربانی تو

بیشتر آزارم می دهد ....