سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

حق داری

قلبی داری به  وسعت هفت دریا

 

و بی نهایتی آسمان ها.

 

باید منطقی باشیم .

 

حق داری، اگر دلت برایم...

 

تنگ نمی شود !!!

 

میشه خدارو حس کرد

می‌شه خدا رو حس کرد
تو لحظه‌های ساده
تو اضطراب ِ عشق‌و
گناه ِ بی‌اراده
بی عشق عمر ِ آدم
بی اعتقاد میره
هفتاد سال عبادت
یک شب به باد میره

وقتی که عشق آخر
تصمیمش‌و بگیره
کاری نداره زوده
یا حتی خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق
عاشق‌تر از همیشه
هر چی محال میشد
با عشق داره میشه
انگار داره میشه

عاشق نباشه آدم
حتی خدا غریبه‌س
از لحظه‌های حوا
هوا می‌مونه و بس
نترس اگه دل ِ تو
از خواب ِ کهنه پاشه
شاید خدا قصه تو
از نو نوشته باشه 

 

 

 

فریاد

با انکه در گلوی من فریاد ها  

                                     شکست 

 

 

در گوشه ای نشسته ای لب وا نمی کنی 

 

 

 

این بازی یک نفره نیست

گفتم : کبوتر ِ بوسه!


گفتی : پَر!


گفتم ‍: گنجشک ِ آن همه آسودگی!


گفتی : پَر!


گفتم : پروانه پرسه های بی پایان!


گفتی : پَر!


گفتم : التماس ِ علاقه،


بیتابی ِ ترانه،


بیداری ِ بی حساب!


نگاهم کردی!


نه انگشتت از زمین ِ زندگی ام بلند شد،


نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر کشید!


سکوت کردی که چشمه ی شبنم،


از شنزار ِ انتظار من بجوشد!


عاشقم کردی! همبازی ِ ناماندگار ِ این همه گریه!


و آخرین نگاه تو،


هنوز در درگاه ِ گریه های من ایستاده است!


حالا - بدون ِ تو!-


رو به روی آینه می ایستم!


می گویم: زنبور ِ گزنده ی این همه انتظار،


کلاغ ِ سق سیاه این همه غصه!


و کسی در جواب ِ گفته های من «پر!» نمی گوید!


تکرار ِ آن بازی،


بدون ِ دست و صدای تو ممکن نیست!


پس به پیوست تمام ِ ترانه های قدیمی،


باز هم می نویسم:


 

برگرد!●

دل ما

دل ِ ما حرف ِ حساب حالیش نبود!


جمع ُ ضرب، حساب کتاب حالیش نبود!



تو یه چش به هم زدن گُر می گرفت،


عشق ِ بی رنج ُ عذاب حالیش نبود!



دنبال ِ سراب ِ چشمات می دوید!


نرسیدن به سراب حالیش نبود!



حرفای خودش رُ رُک ُ راس می زد،


حرف زدن پُشت ِ نقاب حالیش نبود!



توی خواب زنده گی می کرد همیشه،


اَلکی بودن ِ خواب حالیش نبود!



من می ترسوندمش از آخرِ کار،


اما ترس ُ اضطراب حالیش نبود!



حالا هِی بهش می گم : «- دیدی نموند؟


دیدی اون شعرای ناب حالیش نبود؟»


 

امّا دل تو سینه مُرده! سکته!


اون از اوّلم جواب، حالیش نبود!

 

● 

گوشت با منه؟

اگه گوشِت با منه،


یه سری به این خاطر خوا بزن


که بدجوری کلافته!


نمی دونم شِنـُـفتی یا نه:


می گن عمو حافظ


تو پیاله عکس ِ طرف ُ می دیده!


منم پی ِ همین آدرس اومدم که حالا


قدمام مال ِ خودم نیس!


دِ نخند! با وفا!


ما خیلی وقته تلو تلو خورده تیم!

باهام حرف بزن!


بگو اگه حافظ خالی بسّه باشه،


اگه اونور ِ این استکانم سراغم نیای،


اونوخ کجای این زمونه ی زهرماری پیدات کنم؟


اما تو با معرفت تر از این خیالای خامی،


حتم دارم یه تک ِ پام که شده


این ورا پیدات می شه!


پس بی حرف ِ پیش،


وعده مون ته ِ همین بطری!

   


● 

سیگار

 

کاش میتونستم مثل یه سیگار آروم آروم نفستو بکشم و بدون اینکه

 

 دلم بسوزه راحت و آسوده خاموشت کنم

 

یا زیر پام لهت کنم وای چه حس خوب و شیرینی....میگی چه بیرحم

 

شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بگو راحت باش      خیالی نیست

 

اصلا من بیرحم دیگه بعد اینهمه له شدنم چشم نداری ببینی یکی و له کنم

 

 

قرعه بنام تو بینوا افتاده هــــــــــــه

 

خوب عزیزم بالاخره از یکی باید شروع کرد نه؟؟؟؟؟؟؟؟موافقی؟؟؟؟

 

 

 ناراحت نشو توام بعد میشی یکی عین من

 

یکی لهت میکنه توام تحریک میشی یکی دیگرو له کنی طوری نیست

 

 

عوضش دلت حال میاد..........................

 

میگی چرا تو.....تو که هیچ بدی در حقم نکردی آخه قربونت برم

 

منم در حق هیچ کس

 

بدی نکرده بودم ولی له شدم

 

 

(مثل اینکه جزو برنامه زندگی همه شده) دیگه بد و خوب

 

معنی نداره بازم

 

میگی:.......نه دیگه بسه نمیتونی منصرفم

 

کنی بازم میگی آخه بذار حرف بزنم :......دیگه نگو

 

خفــــــــه شــــــــو..

 

بذار سیگارمو بشم.