سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

تا حالا شده...؟

      تا حالا شده....

      یه حرف تو دلت باشه و کسی رو نداشته باشی که بهش بگی؟

      تا حالا شده....

      یه درد داشته باشی و درمونشو ندونی که چیه؟

      تا حالا شده....

      یه عشق پاک داشته باشی و یه معشوق عاشق نداشته باشی؟

      تا حالا شده....

      یه جاده خلوت جلوت باشه و نتونی پاتو رو گاز بزاری و بری؟

      تا حالا شده....

      یه قلب تو دستت باشه و نتونی ضربانشو بشمری؟

      تا حالا شده....

      یه لیوان پر آب تو دستت باشه ولی از تشنگی هلاک باشی؟

      تا حالا شده....

      یه فردا پر از شادی در پیش داشته باشی ولی اونو با گریه عوض کنی؟

      تا حالا شده....

      یه قاب عکس رو دیوار اتاقت باشه ولی خاطره اش برات مرده باشه؟

 

nightmelody-com-0182.jpg

حرفای نا گفتنی

بازم سلام..

هر بار دلم میگیره سری به وبلاگ میزنم تا یه کم با نوشتن آروم شم...

شاید دیگه هیچ کاری به جز نوشتن نمیتونه آرومم کنه...

از بچگی انشام خوب بود...اینقدر قشنگ جمله ها رو کنار هم میچیدم که وقتی تموم میشد همه خودشونو تو شرایطی که من وصف کرده بودم تصور میکردند و همه تحت تاثیر انشا قرار میگرفتن...

با هم میخندیدیم..

با هم گریه میکردیم...

با هم با غرور به هم نگاه میکردیم..

با هم عاشق یه نفر میشدیم...

چه روزای خوبی داشتیم...

راست میگفتن بزرگترا که هیچ وقت دعا نکن زود بزرگ شی ... وقتی بزرگ شی آرزوی این روزها رو خواهی کرد..

اولین باری که دلم شکست هنوز یادمه...

اولین باری که گریه کردم...

اولین باری که از ته دل خندیدم...

نه بهتره بگم آخرین باری که از ته دل خندیدم...

ای بابا

اولین باری که عاشق شدم...


هم اطاقی هم اطاقی هم اطاقی برس به دادم ؛ اونی که دل و دینم رو برده خیلی وقته نکرده یادم

هم اطاقی بین چگونه ؛ سیل اشکم شده روونه 

درد جان سوزم رو جز تو ؛ به خدا هیچکی نمیدونه ...

هم اطاقی 

هم اطاقی

هم اطاقی برو طبیب ؛ دل بیمارم رو بیار ؛ بهش بگو عاشقش غریب ؛ مرده از رنج و انتظار      

هم اطاقی



اولین باری که  بریدم بند ناف دلبستگی را با قیچی دلسردی !


اولین باری که با قانون جاذبه آشنا شدم...

 
قانون جاذبه میگه که ما هرچیزی رو که شما بهش فکر کنید و روش متمرکز بشید بهتون میدیم پس اگه شما در حال شکایت از بد بودن چیزی هستید چیزی که شما دارید خلق میکنید مقدار بیشتری از اون چیز بده!(حتی در مورد ....؟)

فکر میکنی میتونه


         

و وقتی که ستاره ها به زمین می آیند ...

 سرم رو رو به آسمون بلند می کنم!


چیزی رو که می بینم باور نمی کنم ...!!!

بالاخره اسمون حاضر شد بعد از قرن ها اون غرور کاذبش رو بذاره کنار و باز بشه ...

حالا ستاره ها دونه دونه دارن میان پایین ...

هر لحظه نزدیک و نزدیکتر می شن و آسمون هم بخیل و بخیل تر ...!

بهت زده شدم اما نمی خوام دراز بکشم و ناپدید شدن ناگهانیشون رو تجربه کنم ...!

می خوام با همین دستای کوچیکم ستارم رو بغل کنم و وجودم رو با وجودش یکی کنم تا بشیم "یکی" !

هر کسی به دنبال ستاره خودش همه جا رو داره زیر و رو می کنه !انگار سالهاست که همدیگرو می شناسن ...

انگار سال هاست که منتظر این لحظه ان تا اسمون دلشون رو با ستارشون آذین ببندن ...

بعضی ها دسته ای از اونا رو برداشتن و نمی ذارن ازاد باشن  ...

آزارشون می دن و این از هر چیزی وحشتناک تره !

شاید یه کابوس وحشتناک برا من ..!
هر چی می گردم ستاره ی خودم رو پیدا نمی کنم ...

گم شده ...

تو این جای درن دشت معلومه گم می شه اون کوچولو !

صدام تو گلوم خفه شده ... نمی تونم صداش کنم ...

بغض فرو خورده ام رو رها می کنم ... برام مهم نیست کسی صدام رو بشنوه ...

هق هق گریه هام فضای کویری دلم رو نمناک می کنه ...

فکر های شوم یکی پس از دیگری به مغزم هجوم میاره و من رو محاصره می کنه ...

اگه ستاره ام من رو نخواد ... اگه نیومده باشه و یکی پس از دیگری ...

پاهام قدرت حرکت کردن رو از دست می دن ... روی زمین ولو می شم و پاهای سردم رو تو بغل می گیرم ...

بدون هیچ سر پناهی فقط می خوام خودم رو آروم کنم ...

هر  لحظه ستاره ای ناپدید می شد و من رو بیشر و بیشتر ناامید می کرد ...

هر کدومشون حالا شدن خورشید یکی از زمینیا ...

به آسمون که هر لحظه داره بسته و بسته تر می شه نگاه می کنم ...

اروم سرم رو به سمت پایین میارم ...

کم نور تر از همه ...

یه نیروی ماوراء طبیعی من رو به سمتش می کشونه ...

بالاخره خودش رو نشون داد ...

محکم تو بغلم می گیرمش ...

می خوام تمام سال های بی کسیم رو باهاش تقسیم کنم ...

کلمات رو با باروون دلم بهش هدیه می کنم ...

از تو بغلم میارمش بیرون ..

آخ !

چه ساده شکست ...!

در خود شکستم و کسی صدام رو نشنید  ...

این بود سهم من از این اسمان بی ستاره



یکشنبه 15 فروردین

بنام دو گل بهشت

یکی عشق و دیگری سرنوشت . . .


می گذارم سرنوشت هر راهی را میخواهد برود من راهم جداست

این ابر ها تا می توانند ببارند من چترم خداست

اینجا وبلاگ ۶ نفره....به وبلاگ ما خوش آمدین....

رادینا-رادین-رایین-رادوین-روژانو-علی-نازی

...

این که شد ۷ تا ....من از بچگیم سر ریاضی بی دقت بودم....

اکشال نداره...0.25 کم دارم ...نمرمو بده میخوام برم


شب شما بخیر...تا بعد...فیلن


متن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنید

*** جای ِ خالی ِ زندگی ***

*** جای ِ خالی ِ زندگی ***

یک دنیا حرف برای تو دارم ، یک دنیا پر از حرفهای نگفته، یک دنیا پر از بغض های نشکفته. با منی ، هر جا و اینک آمده ام تا مثل همیشه سنگ صبور روزهای دلتنگی ام باشی!

دلم به وسعت یک آسمان تیره غمگین است . صدایی نیست ، مأوایی نیست ، حتی سایبان روزهای دلتنگی نیز دیگر جوابگوی دلتنگی هایم نیست.

من آمده ام! اینجا ، کنار دلواپسی های شبانه ات،‌ کنار شعله ور شدن شمع وجودت ،اما نمی دانم چرا دلم آرام نمی گیرد...

دلم گرفته، دلم سخت در سینه گرفته، با تمام وجود تو را می خوانم ؛ از تو چیزی نمی خواهم جز دریای بی ساحل وجودت را، جز دستهای مهربانت را، جز نگاه آرامت را که دیرزمانی است در سیل باد بی وفای زمانه گم کرده ام.

هر شب حضورت را در کلبه خیال خویش می آورم، وجودت را با تمام هستی باقیمانده در نهانخانه قلبم نهان می کنم ، چشم هایم را باز نمی کنم تا شاید بتوانم تصویرت را بر روی پلک های بسته ام حک کنم ، اما باز هم جای تو خالی است... .

شاید اگر جای تو بودم ؛ کمی، فقط کمی برای مرگ تدریجی نیلوفرهای خاطره اشک می ریختم ، شاید اگر جای تو بودم ؛ طاقت دیدن چشم های خیره و خسته ات را نداشتم، شاید اگر جای تو بودم؛ بلور بغضم را با تلنگری آسان می شکستم تا بدانی، تا بدانی که چقدر دوستت دارم... .

روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم!

این بار به دیدنت آمده ام ، برایت گلاب آورده ام ، دستهایم تنها سنگ سردِ خانه ات را احساس می کنند اما بدان یاس های سپید احساسمان هنوز گرم گرم اند....

....

چقدر دوست داشتم تنها به دیدنت بیام..بازم مثل همیشه مجبور شدم بغض نشکسته ام رو قورت بدم...

احساس میکنم خیلی تنها شدم...خیلی..خیلی...


http://leila52.persiangig.com/image/mohamadarman/%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%AA%20%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85.JPG

دوستت دارم خیلی زیاد

این جمله منه دوستت دارم خیلی زیاد

یه روز دیگه اومدم پیشت تا ببینمت

یه روز دیگه اومدم پیشت تا صدای دلنشینت رو بشنوم

یه روز دیگه اومدم تا از عطر لحظه های با تو بودن بچشم

یه روز دیگه .............

ولی حیف

شاید.....

دلم واست تنگ شده

نمی دونم میدونی عاشقتم تو رو خدا بیا

هیچ دیگه نمی تونم بگم جز اینکه :

چشام اگه اشک نداره

                                     اما دلم بارونیه

فقط یه سوال:
فکر می
کنی بزرگترین گناهم چیه؟

که باید .....

یه متن خوشگل که خیلی دوسش دارم تقدیم به........با .........

                                        تو لحظه های بی کسیم سهم من از تو دوریه

                                             اگه صدام در نمیاد دل تنگی ، غصّه ، دوریه

هر روز غروب دل تنگتم، دوباره تنها میشینم                     

هر وقت که بارون می باره تو رو کنارم میبینم

                                  هر روز و هر شب از خدا بدون فقط تو رو می خوام

                                             نگو واست غریبه ام نگو توو خوابت نمیام

بگو توام دوسم داری، بگو که دلتنگم میشی                

من فقط از خدا میخوام دوباره پیش من باشی            

فعلا بابای