اگر:
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z
برابر باشد با:
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26
کار سخت HARDWORK
H+A+R+D+W+O+R+K
8+1+18+4+23+15+18+11=98%
دانش KNOWLEDGE
K+N+O+W+L+E+D+G+E
11+14+15+23+12+5+4+7+5=96%
دوست داشتن LOVE
L+O+V+E
12+15+22+5=54%
خوشبختی LUCK
L+U+C+K
12+21+3+11=47%
(بیشتر ما تصور نمی کنیم که این مورد خیلی مهم است ؟ )
پس چه چیز 100% را می سازد ؟
پول ؟ ... نه !!! MONEY
M+O+N+E+Y
13+15+14+5+25=72%
راهبری ؟ ... نه !!! LEADERSHIP
L+E+A+D+E+R+SH+I+P
12+5+1+4+5+18+19+9+16=89%
هر مسئله ای راه حلی دارد
واقعا به چه چیزی برای یک قدم پیشتر رفتن احتیاج داریم ...
نگرش ATTITUDE
A+T+T+I+T+U+D+E
1+20+20+9+20+21+4+5=100%
این نگرش ما نسبت به زندگی و کار است که زندگی را 100% می سازد !!!
نگرش تان را تغییر دهید، تا بتوانید زندگی تان را تغییر دهید !!!
تو، تو هستی.
در تمام دنیا هیچ کس دقیقاً مثل تو نیست. هر عمل و، حرفی و اندیشه ای که انجام می دهی می گویی و یا در ذهن داری، منحصراً متعلق به توست. زیرا این تویی که شخصاً آنها را انتخاب کرده ای.
تو مالک آنچه که داری هستی.
جسم تو، یعنی هر کاری که می کنی،
ذهن تو یعنی آنچه که می اندیشی،
چشمهای تو یعنی کل تصاویری که می بینی،
احساسات تو، هرچه که هستند اعم از خشم، شادی، دلتنگی، عشق، نا امیدی و هیجان،
دهان تو و کلماتی که از آن بیرون می آیند، چه درست باشد، چه نادرست، چه مؤدبانه و دلنشین باشد، چه سخت و نامطبوع،
صدای تو، خواه خشن باشد و خواه ملایم
و اعمال تو، چه نسبت به خودت و نسبت به دیگران ...
مسؤول همه آنها "تو" هستی.
این تویی که مالک تخیلات، رؤیاها، آرزوها و ترسهایت هستی.
این تویی که مالک پیروزیها و موفقیتها، شکستها و اشتباهاتت هستی.
و چون مالک همه چیز خود هستی می توانی نهایتاً با خودت آشنا شوی، با این کار می توانی تو را دوست بداری و در همه جنبه های زندگی با تو دوست باشی و اینگونه است که می توانی به بهترین نحو به خواسته های خودت برسی.
آنگونه که دیده می شوی و یا به نظر می رسی و آنچه که فکر و احساس می کنی. در آن لحظه ی خاص، همان، خود تو هستی و این نشان می دهد که تو کجا هستی.
تو مالک خود هستی، از این رو این تویی که خود را می سازی.
ویرجینیا ساتیر
دوستی دارم به نام "مونتی رابرتز" ، که صاحب یک مرتع پرورش اسب در سان سیدرو است.
بار آخری که آنجا بودم به مهمانان گفت: "بگذارید داستانی برایتان تعریف کنم :
داستان به مرد جوانی بر میگردد. او پسر یک مربی اسب بود که از اصطبلی به اصطبل دیگر و از مزرعهای به مزرعه دیگر می رفت و اسب پرورش میداد. به همین خاطر تحصیلات دبیرستانی پسر مدام با وقفه مواجه میشد.
یک روز در مدرسه از پسر خواستند در مورد اینکه دوست دارد در آینده چه کاره شود بنویسد. آن شب او اهداف زندگیاش و این که میخواهد صاحب یک مرتع پرورش اسب شود را در هفت صفحه شرح داد. او رویاهایش را با جزییات بسیار دقیقی توضیح داد و حتی نقشهای از یک مرتع ٥٠ هکتاری کشید و جای تمام ساختمانها ، اصطبلها و زمینهای تمرین را روی آن مشخص کرد. سپس نقشه دقیقی از یک خانه ١٠٠٠ متری کشید که در همان مرتع واقع میشد. او با جان ودل روی این پروژه کار کرد وروز بعد آن را به معلمش تحویل داد.
دو روز بعد وقتی برگههایش را تحویل گرفت روی صفحه اول نوشته شده بود: "بسیار بد. بعد از کلاس بیا با هم صحبت کنیم."
پسر رویایی داستان ما پس از کلاس سراغ معلم رفت و از او پرسید: "برای چه روی برگهام نوشته بودید بسیار بد؟" معلم گفت: "چون رویایی دست نیافتنی از پسرکی جوان بود. تو پولی نداری. از خانوادهای سرگردان و بیخانمان هستی و هیچ پشت و پناهی هم نداری. تملک مرتع پرورش اسب پول زیادی میخواهد. باید پول زیادی بابت خرید زمین پرداخت کنی و برای خرید اسبهای اصیل که بتوانی از زاد و ولد آنها اسب پرورش بدهی هم به پول نیاز داری ضمن اینکه برای بنای اصطبل و ساختمانها هم مبالغ هنگفتی باید پول هزینه کنی همانطور که میبینی هرگز نخواهی توانست چنین کاری بکنی." و بعد اضافه کرد: "فرصت دیگری به تو میدهم اگر در مورد هدف دستیافتنیتری بنویسی نمره ات را تغییر میدهم."
پسر به خانه برگشت و در مورد صحبتهای معلمش فکر کرد. در نهایت سراغ پدرش رفت و از او پرسید بهتر است چه کار کند؟ پدرش گفت: "ببین، پسرم تو باید خودت در این مورد تصمیم بگیری هر چند که فکر میکنم این تصمیمگیری برای آیندهات بسیار مهم باشد."
سرانجام پس از یک هفته فکر کردن پسر همان اوراق را به معلم باز گرداند و هیچ تغییری در آنها ایجاد نکرد فقط روی یک برگه نوشت: "شما میتوانید نمره بدی برایم منظور کنید ولی من ترجیح میدهم رویایم را حفظ کنم." و آن را به همراه ورقهها به معلمش تحویل داد.
سپس مونتی، رو به حضار کرد و گفت: "این داستان را برایتان تعریف کردم چون شما هم اکنون در خانه ١٠٠٠ متری من وسط یک مرتع ٥٠ هکتاری قرار دارید. من هنوز اوراق مدرسهام را حفظ کردهام میتوانید قاب شده آنها را روی شومینه ببینید."
سپس ادامه داد: "بهترین قسمت داستان تابستان سال پیش اتفاق افتاد که همان معلم 30 دانش آموز را برای یک اردوی یک هفتهای به مرتعم آورد. وقتی داشتند میرفتند رو به من کرد و گفت: راستش مونتی، الان میفهمم زمانی که معلمتان بودم بعضی وقتها رویاهای شاگردانم را میدزدیدم. طی آن سالها رویاهای بسیاری از بچهها دزدیدم ولی خوشبختانه تو آنقدر سرسخت بودی که تسلیم نشوی."
اجازه ندهید کسی رویاهایتان را بدزدد، دنبال رویاهایتان باشید مهم نیست چه پیش میآید.
برای اینکه بتوانیم بر وقت خود بهتر مدیریت کنیم ، میبایست پنج گام برداریم. شما با انجام این پنج مرحله میتوانید مدیریت بروقت خود را بهبود بخشید. این پنج گام عبارتند از :
١- درک ارزش وقت
٢- تقسیم اوقات
٣- رفع آفات
٤- تنظیم برنامه
٥- تصمیم بر اجرا
هر یک از موارد فوق مکمل مورد قبلی خود است رها کردن چند مرحله و پرداختن به یک از آنها نمیتواند شما را یاری دهد. باید کوشش کنید که در کلیه ی موارد موفق شوید ، تا نتیجه ی نهایی کسب گردد.
١- درک ارزش وقت
درک
ارزش وقت، مهمترین گام در راه بهبود مدیریت وقت است . قدم نخستینی است که
اگر درست برداشته شود آگاهی برای رسیدن به مقصد را در طول مسیر به فرد
میدهد . غفلت از ارزش زمان است که باعث میشود فرد به آفات وقت خود توجه
نکند، در پی تقسیم اوقات خود و برنامه ریزی در زندگی نبوده و مصمم از
استفاده بهتر از وقتش نباشد.
٢- تقسیم اوقاتتقسیم
اوقات گام مهمی برای تنظیم برنامه ی روزانه به حساب میآید. اکثر کسانی که
نمیتوانند مدیریت موفقی بر وقت خود داشته باشند، در حقیقت قادر به تقسیم
اوقات خود نیستند.
در تقسیم اوقات باید به سه اصل توجه نمود:
۱- تفکیک اوقات
٢- اولویت بندی اقدامات
٣- بهبود مدت اجرا
هر یک از موارد فوق، جایگاه ویژهای در مدیریت وقت دارد و باید در به کارگیری آنها دقت نمود.
٣- رفع آفات
برای رفع آفاتی که باعث اتلاف وقت میشوند باید دو مرحله را پشت سر گذارد:
اول شناسایی آفات که از این طریق به آفات وقت خود پی خواهیم برد.
دوم مبارزه با آفات که راه حلهای لازم برای رفع آفات را به ما نشان داده و عمل به آنها منجر به از بین رفتن آفات وقت خواهد شد.
ما به سه نوع آفات وقت روبرو هستیم:
١- آفات خود که به خلقیات فردی ما بر میگردد.
٢- آفات دیگران که به علت خلقیات دیگران و به دلیل ارتباط ما با آنها بر ما تحمیل میشود .
٣-
آفات اتفاقات و حوادث که در اختیار ما نیست و گذشت روزگار بر ما تحمیل
میکند اگر چه ممکن است بعضی از آنها به علت عدم توجه ما و یا دیگران
اتفاق افتد. البته تجربه نشان داده است که بیشترین آفات وقت برای هر فرد
آفات خود است.
یکی از راههای مناسب برای شناسایی آفات وقت، بررسی عملکرد روزانه است. هر فرد با نوشتن اقداماتی که در روز انجام داده است و با تجزیه و تحلیل موارد برای مدت یک هفته تا یک ماه که بستگی به میزان گرفتاری وی به آفات وقت دارد، میتواند اشکالات موجود را بیاید.
٤- تنظیم برنامه
گام
چهارم در بهبود مدیریت وقت، تنظیم برنامه است ”تنظیم برنامه” در حقیقت
اجرایی نمودن مدیریت وقت است. عدهای در برابر برنامه مقاومت میکنند،
چرا که معتقدند برنامهریزی ما را در موارد غیر مترقبه در بند میکشد و
مسایل ناگهانی را در نظر نمیگیرند در حالی که برنامهریزی خوب در حقیقت
نه تنها باعث دربند شدن فرد نمیشود، بلکه باعث آزادی وی میگردد. یک
برنامهریز هوشیار برای تغییرات و بحرانها و آنچه انتظار آن نمیرفته
است، جایی در برنامه خود در نظر میگیرد. برنامهریزی وقت میگیرد، وقتی
که در حقیقت باعث حفظ اوقات در دراز مدت است و کلید اصلی در بهره برداری
موثر از وقت میباشد.
ابتدایی ترین طریق مدیریت بر وقت، فهرست کردن کارهایی است که فرد در روز باید انجام دهد . تغییرات شرایط روحی فرد و وضعیت سلامتی وی در پیگیری برنامه نقش دارد. پس نباید با برنامه ریزیهای غیر قابل انعطاف، مانعی بزرگ در راه نظم اوقات خود به وجود آورد.
٥- تصمیم بر اجرا
برای
اینکه بتوانید این گام نهایی را در مدیریت وقت بردارید، میبایست با توجه
به پنج اصل زیر تصمیم جدی بگیرید که لحظهای از کوشش برای بهبود مدیریت بر
وقت خود غافل نشوید:
١- اهمیت قائل شدن برای وقت
لف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارنده ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خود داری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
ذ: ذکر گوئی برای اخلاص عمل
ر : رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن لحظه ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق دردها
س: سخاوت برای گشایش کارها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج....
ص : صداقت داشتن
ض : ضرر را تحمل کردن
ط : طاهر و پاک بودن در راهی که قدم برداشته ایم
ظ : ظلم نکردن
ع : عمل به این نکته ها
غ : غیر از خودت دیگران را هم دیدن
ف : فکر فردایی بهتر
ق : قدر شناسی
ک : کمال گرایی
گ : گذشت کردن
ل : لزوم ایمان به قدرت لایزال و مهربانی هایش
م : مربی خود بودن
ن : نداشتن ترس و هراس از تلاش
و : وابسته پنداشتن موفقیت خود فقط به 2 نفر...خدا و خودمان
ه : هدف دقیق و مناسب داشتن
ی : یافتن راه درست برای رسیدن به هدف
1- مطمئن باشید هدفی که برایش کار می کنید ، همان چیزی است که واقعا می خواهید ، نه فقط چیزی که خوب به نظر می رسد .
زمانی را که به طور جدی شروع کردم به گذراندن دوره های داوری بیس بال ، به خاطر دارم . شروع کرده بودم به اینکه جایگاه خودم را در قسمت سطح اول NCAA فیکس کنم . چرا ؟ می دانستم راهی نیست که به انجمن های تخصصی راه پیدا کنم .پس بهترین چیز بعد از آن ، رسیدن به بالاترین درجات دانشگاهی بود .
بدون شک وقتی با مردم راجع به اهداف داوری ام صحبت می کردم ، آن هدف ها واقعا خوب به نظر می رسیدند و بسیاری از مردم واقعا تحت تاثیر قرار می گرفتند . خوشبختانه کم کم چشمم به واقعیت ماجرا باز شد. مدت زمان زیادی بود که من درگیر این ورزش بودم . من مربی گری کرده بودم ،رییس یکی از انجمن ها بودم و دستیار ارشد تیم بیس بال.
اینها همان چیزهایی بودند که قلب من به آنها تعلق داشت ، نه دانشگاهی که تنها حسنش یک رتبه ی بالای اجتماعی بود .
موقع تعیین اهداف خیلی مهم است به یاد داشته باشید که اهدافتان همواره باید با ارزشهایتان هماهنگ باشد .
2- یک هدف نمی تواند با هیچ کدام از اهداف دیگر شما تناقض داشته باشد .
برای مثال شما نمی توانید یک خانه ی 750,000 دلاری بخرید زمانی که هدف درآمدی شما فقط 50,000 دلار در سال است . این را تفکر ضد و نقیض می گوییم که می تواند تمام تلاش سختی که شما برای اهدافتان می کنید را خراب کند . تفکر ضد و نقیض همچنین می تواند مزاحم افکار روزانه ی شما نیز بشود . ما باید مدام سعی کنیم نظرات متناقض را از تفکرمان حذف کنیم .
3- اهدافتان را در 6 محدوده از زندگی تعیین کنید :
- خانه و خانواده
- مالی و شغلی
- روحی و اخلاقی
- جسمی و سلامتی
- اجتماعی و فرهنگی
- ذهنی و آموزشی
تعیین اهداف در هر محدوده ای از زندگی ، زندگی متعادل تری را برای شما رقم خواهد زد. همچنین وقتی شما شروع به آزمودن و تغییر اصول زندگی روزانه تان می کنید ، شما را در حذف افکار ناقص و متناقض ( که در قسمت 2 راجع به آن حرف زدیم ) یاری می دهد .
4- هدفتان را به جای شکل منفی ، به شکل مثبت بنویسید .
برای آنچه می خواهید کار کنید ، نه برای آنچه که می خواهید پشت سر بگذارید . بخشی از دلیل اینکه چرا ما اهدافمان را می نویسیم و آنها را می آزماییم این است که مجموعه ای از دستورالعمل ها را برای پیشبرد ذهن ناخودآگاهمان ایجاد کنیم . ذهن ناخودآگاه شما ابزار بسیار موثری است . آن نمی تواند خوب را از بد تشخیص دهد و قدرت قضاوت هم ندارد . تنها وظیفه ی آن انجام دادن دستورالعمل هاست .
هرچه دستورالعمل های مثبت تری به آن بدهید ، نتیجه های مثبت تری نیز خواهید گرفت .
همچنین تفکر مثبت در زندگی به صورت روزانه به شما کمک می کند تا به عنوان یک انسان رشد کنید . پس این نوع از تفکر را تنها به نوشتن اهدافتان محدود نکنید .
5- اهدافتان را با جزییات بنویسید .
به جای نوشتن " یک خانه ی جدید " بنویسید :
یک خانه ی 4000 sq.ft. با 4 اتاق خواب و 3 حمام و دید کوهستان تا مسافت 20 کیلومتری .
یکبار دیگر ما به ذهن ناخودآگاهمان ، یک مجموعه دستورالعمل با جزییات می دهیم که روی آن کار کند . هرچه اطلاعات بیشتری به آن بدهید ، نتیجه ی نهایی روشن تر خواهد بود ؛ هرچه نتیجه دقیق تر باشد ، ذهن ناخودآگاه موثرتر خواهد بود .
آیا می توانید چشمانتان را ببندید و خانه ای را که در بالا توضیح دادم تصور کنید ؟ اطراف خانه قدم بزنید .
در تراس اتاق خواب اصلی بایستید و مه ای که از کوهستان بالا می رود را ببینید . بعد به پایین ، باغ پر از گوجه فرنگی ، لوبیا سبز و خیار نگاه کنید . طرف راست ، باغ دیگری است پر از گل میخک و رز . می توانید آن را ببینید . پس ذهن ناخودآگاهتان هم می تواند .
6- به هرقیمت که شده ، مطمئن باشید که هدفتان به اندازه ی کافی عالی باشد .
به دنبال شکار ماه باشید ؛ اگر نتوانستید ، هنوز در بین ستاره ها هستید . وقتی یک هدف عالی داشته باشید ، حتی اگر به آن نرسید ، تلاشی که برای دستیابی آن کرده اید شما را به شخص باتجربه تر و حرفه ای تری در آن زمینه تبدیل کرده است .
پس به دنبال شکار ماه باشید .
7- این مهمترین قسمت است ، اهدافتان را بنویسید .
نوشتن اهداف ، نقشه ی راه موفقیت شما را می سازد . هرچند عمل نوشتن به تنهایی می تواند پروسه ای برای حرکت ایجاد کند اما این هم خیلی مهم است که بسیاری وقتها اهدافتان را مرور کنید .
به یاد داشته باشید هرچه بیشتر روی اهدافتان متمرکز باشید ، بیشتر احتمال دارد که به آنها دست یابید .
گاهی اوقات ، همین که شرایط و برخی هدفهای دیگر تغییر می کند ، متوجه می شویم که باید در یکی از هدفهایمان تجدید نظر کنیم .
اگر نیاز بود هدفی را تغییر دهید ، آن را شکست تلقی نکنید . بلکه آن را پیروزی بدانید . چراکه شما این بصیرت را داشتید که دریابید ، چیزی تغییر کرده است .
8- هدفهایتان را به زمان حال بنویسید .
این به این خاطر است که ذهن غیر هشیار ، راهی را که مقاومت کمتری دارد انتخاب می کند . اگر شما بنویسید " من لاغر خواهم شد ." ذهن غیر هشیار کاری ندارد جز اینکه فکر کند " خواهم شد " می تواند تا بعدا به تاخیر بیافتد .
دوستی تجارتی داشت که داشت در آن ضرر می کرد . او هدفش را تعیین کرد که تا یک ماه دیگر ، حسابهای سود و زیان را تراز خواهد کرد . هر ماه ، ماه بعد می آمد و همین ماه می شد . پس هدف او درست بود و او قرار بود ماه بعد این کار را بکند که هرگز نمی آمد .
در نتیجه او هدفش را تغییر داد به اینکه : من این ماه در حال تراز کردن حسابهای سود و زیان شرکت هستم .همان ماه او برای اولین بار ، این کار را انجام داد .
9- هدفهایتان را دوباره بنویسید .
وقتی کلماتی که نوشته شده اند ، دوباره نوشته می شوند ، حداکثر تاثیر را دارند . پس به اولین چرکنویس خود قانع نشوید . اهداف خود را بنویسید ، سپس عبارات آنرا تغییر دهید ، جمع و جورش کنید ، موارد انگیزاننده به آن اضافه کنید و آنرا مختصر ، مفید و موثر سازید .هفته ی دیگر ممکن است دوباره بخواهید آنرا تنظیم کنید و به روند ارتقا و بهبود آن ادامه دهید .
اولین عامل شکست این است که شبکه سازها به حرف مردمی گوش کنند که خودشان نمی دانند در مورد چه چیز صحبت می کنند .
دومین عامل شکست در نتیجه ی گوش نکردن به حرف افرادی مثل ماست که می دانند راجع به چه چیز صحبت می کنند .
ابتدایی ترین عامل شکست در تجارت ما این است که مردم قبل از اینکه حتی ذره ای در مورد چگونگی انجام کار اطلاع داشته باشند ، از درآمد بالقوه ی آن هیجان زده می شوند و بعد آن را با دوستان و نزدیکان در میان می گذارند. درست است که شما تصور می کنید به اندازه ی کافی قوی هستید که تحت تاثیر افرادی که کاملا در مورد شرکت ما بی اطلاع هستند ، قرار نگیرید .
اما مشکل واقعی اینجاست : زمانی که به شما بگویند وارد این کار نشو ، حتی اگر بعدها بتوانید به آنها ثابت کنید که اشتباه فکر می کرده اند و به سوالاتشان هم پاسخ لازم را بدهید ، آنها باز هم وارد این کار نخواهند شد.
یادتان باشد همین که آنها شما را به خاطر ورود به بازاریابی چندسطحی مورد تمسخر قرار دادند ، دیگر خودشان نمی توانند وارد شبکه شوند .
اگر که به طور نامناسبی افراد بازار گرم را با کار آشنا کنید ، صرف نظر از اینکه چقدر موفق باشید ، با این حال هیچگاه به مجموعه ی شما نخواهند پیوست .
دوستان و خانواده ی شما هیچ چیز در مورد بازاریابی چندسطحی و شرکتی که شما قرار است با آن کار کنید نمی دانند و با ناآگاهی مطمئن هستند که این کار حتما یک کلاه برداری است .
وقتی بگویید: " راستی می خواهم یک رستوران باز کنم " پاسخ آنها این خواهد بود :
" مطمئنی می خواهی این کار را بکنی ؟ "
اما وقتی به آنها بگویید : " راستی من یک رستوران باز کرده ام ." معمولا جواب آنها این خواهد بود :
" اوه ! چه خوب .... ما چه زمانی می توانیم بیاییم ؟ "
جلسه ی معارفه را با مطرح نمودن دومین عامل شکست به پایان می بریم : گوش نکردن به حرف آنهایی که می دانند چه می گویند.
( اگر هر کدام از شما تصمیم گرفت که وارد این کار بشود و از زیرمجموعه های من شود ، باید هرآنچه از من می آموزد تکثیر کند و به دیگران انتقال دهد . این تجارت کاملا با کار سنتی متفاوت است و اگر شما قصد دارید که وارد این کار شوید و چرخ را دوباره اختراع کنید ، مسلما شکست خواهید خورد . پس به من قول دهید که از سیستم پیروی می کنید وگرنه باید صمیمانه بگویم که ترجیح می دهم وارد شبکه نشوید .خوشبختانه ما در یک سازمان حرفه ای کار می کنیم و شیوه ی درست کار را می دانیم . نود روز آغازین شما بسیار حساس و مهم است و ما زمان را از الان که می خواهید تصمیم خود را بگیرید حساب می کنیم .)
این مکالمه ایست که تقریبا کلمه به کلمه در پایان جلسات معارفه ی خانگی می گوییم و هنگام ترک جلسه باز هم یادآوری می کنیم :
" یادتان نرود ، لطفا تا زمانی که آموزش ندیده اید ، سعی نکنید موضوع را برای کسی توضیح دهید ، مخصوصا به همسر تان."