1- مطمئن باشید هدفی که برایش کار می کنید ، همان چیزی است که واقعا می خواهید ، نه فقط چیزی که خوب به نظر می رسد .
زمانی را که به طور جدی شروع کردم به گذراندن دوره های داوری بیس بال ، به خاطر دارم . شروع کرده بودم به اینکه جایگاه خودم را در قسمت سطح اول NCAA فیکس کنم . چرا ؟ می دانستم راهی نیست که به انجمن های تخصصی راه پیدا کنم .پس بهترین چیز بعد از آن ، رسیدن به بالاترین درجات دانشگاهی بود .
بدون شک وقتی با مردم راجع به اهداف داوری ام صحبت می کردم ، آن هدف ها واقعا خوب به نظر می رسیدند و بسیاری از مردم واقعا تحت تاثیر قرار می گرفتند . خوشبختانه کم کم چشمم به واقعیت ماجرا باز شد. مدت زمان زیادی بود که من درگیر این ورزش بودم . من مربی گری کرده بودم ،رییس یکی از انجمن ها بودم و دستیار ارشد تیم بیس بال.
اینها همان چیزهایی بودند که قلب من به آنها تعلق داشت ، نه دانشگاهی که تنها حسنش یک رتبه ی بالای اجتماعی بود .
موقع تعیین اهداف خیلی مهم است به یاد داشته باشید که اهدافتان همواره باید با ارزشهایتان هماهنگ باشد .
2- یک هدف نمی تواند با هیچ کدام از اهداف دیگر شما تناقض داشته باشد .
برای مثال شما نمی توانید یک خانه ی 750,000 دلاری بخرید زمانی که هدف درآمدی شما فقط 50,000 دلار در سال است . این را تفکر ضد و نقیض می گوییم که می تواند تمام تلاش سختی که شما برای اهدافتان می کنید را خراب کند . تفکر ضد و نقیض همچنین می تواند مزاحم افکار روزانه ی شما نیز بشود . ما باید مدام سعی کنیم نظرات متناقض را از تفکرمان حذف کنیم .
3- اهدافتان را در 6 محدوده از زندگی تعیین کنید :
- خانه و خانواده
- مالی و شغلی
- روحی و اخلاقی
- جسمی و سلامتی
- اجتماعی و فرهنگی
- ذهنی و آموزشی
تعیین اهداف در هر محدوده ای از زندگی ، زندگی متعادل تری را برای شما رقم خواهد زد. همچنین وقتی شما شروع به آزمودن و تغییر اصول زندگی روزانه تان می کنید ، شما را در حذف افکار ناقص و متناقض ( که در قسمت 2 راجع به آن حرف زدیم ) یاری می دهد .
4- هدفتان را به جای شکل منفی ، به شکل مثبت بنویسید .
برای آنچه می خواهید کار کنید ، نه برای آنچه که می خواهید پشت سر بگذارید . بخشی از دلیل اینکه چرا ما اهدافمان را می نویسیم و آنها را می آزماییم این است که مجموعه ای از دستورالعمل ها را برای پیشبرد ذهن ناخودآگاهمان ایجاد کنیم . ذهن ناخودآگاه شما ابزار بسیار موثری است . آن نمی تواند خوب را از بد تشخیص دهد و قدرت قضاوت هم ندارد . تنها وظیفه ی آن انجام دادن دستورالعمل هاست .
هرچه دستورالعمل های مثبت تری به آن بدهید ، نتیجه های مثبت تری نیز خواهید گرفت .
همچنین تفکر مثبت در زندگی به صورت روزانه به شما کمک می کند تا به عنوان یک انسان رشد کنید . پس این نوع از تفکر را تنها به نوشتن اهدافتان محدود نکنید .
5- اهدافتان را با جزییات بنویسید .
به جای نوشتن " یک خانه ی جدید " بنویسید :
یک خانه ی 4000 sq.ft. با 4 اتاق خواب و 3 حمام و دید کوهستان تا مسافت 20 کیلومتری .
یکبار دیگر ما به ذهن ناخودآگاهمان ، یک مجموعه دستورالعمل با جزییات می دهیم که روی آن کار کند . هرچه اطلاعات بیشتری به آن بدهید ، نتیجه ی نهایی روشن تر خواهد بود ؛ هرچه نتیجه دقیق تر باشد ، ذهن ناخودآگاه موثرتر خواهد بود .
آیا می توانید چشمانتان را ببندید و خانه ای را که در بالا توضیح دادم تصور کنید ؟ اطراف خانه قدم بزنید .
در تراس اتاق خواب اصلی بایستید و مه ای که از کوهستان بالا می رود را ببینید . بعد به پایین ، باغ پر از گوجه فرنگی ، لوبیا سبز و خیار نگاه کنید . طرف راست ، باغ دیگری است پر از گل میخک و رز . می توانید آن را ببینید . پس ذهن ناخودآگاهتان هم می تواند .
6- به هرقیمت که شده ، مطمئن باشید که هدفتان به اندازه ی کافی عالی باشد .
به دنبال شکار ماه باشید ؛ اگر نتوانستید ، هنوز در بین ستاره ها هستید . وقتی یک هدف عالی داشته باشید ، حتی اگر به آن نرسید ، تلاشی که برای دستیابی آن کرده اید شما را به شخص باتجربه تر و حرفه ای تری در آن زمینه تبدیل کرده است .
پس به دنبال شکار ماه باشید .
7- این مهمترین قسمت است ، اهدافتان را بنویسید .
نوشتن اهداف ، نقشه ی راه موفقیت شما را می سازد . هرچند عمل نوشتن به تنهایی می تواند پروسه ای برای حرکت ایجاد کند اما این هم خیلی مهم است که بسیاری وقتها اهدافتان را مرور کنید .
به یاد داشته باشید هرچه بیشتر روی اهدافتان متمرکز باشید ، بیشتر احتمال دارد که به آنها دست یابید .
گاهی اوقات ، همین که شرایط و برخی هدفهای دیگر تغییر می کند ، متوجه می شویم که باید در یکی از هدفهایمان تجدید نظر کنیم .
اگر نیاز بود هدفی را تغییر دهید ، آن را شکست تلقی نکنید . بلکه آن را پیروزی بدانید . چراکه شما این بصیرت را داشتید که دریابید ، چیزی تغییر کرده است .
8- هدفهایتان را به زمان حال بنویسید .
این به این خاطر است که ذهن غیر هشیار ، راهی را که مقاومت کمتری دارد انتخاب می کند . اگر شما بنویسید " من لاغر خواهم شد ." ذهن غیر هشیار کاری ندارد جز اینکه فکر کند " خواهم شد " می تواند تا بعدا به تاخیر بیافتد .
دوستی تجارتی داشت که داشت در آن ضرر می کرد . او هدفش را تعیین کرد که تا یک ماه دیگر ، حسابهای سود و زیان را تراز خواهد کرد . هر ماه ، ماه بعد می آمد و همین ماه می شد . پس هدف او درست بود و او قرار بود ماه بعد این کار را بکند که هرگز نمی آمد .
در نتیجه او هدفش را تغییر داد به اینکه : من این ماه در حال تراز کردن حسابهای سود و زیان شرکت هستم .همان ماه او برای اولین بار ، این کار را انجام داد .
9- هدفهایتان را دوباره بنویسید .
وقتی کلماتی که نوشته شده اند ، دوباره نوشته می شوند ، حداکثر تاثیر را دارند . پس به اولین چرکنویس خود قانع نشوید . اهداف خود را بنویسید ، سپس عبارات آنرا تغییر دهید ، جمع و جورش کنید ، موارد انگیزاننده به آن اضافه کنید و آنرا مختصر ، مفید و موثر سازید .هفته ی دیگر ممکن است دوباره بخواهید آنرا تنظیم کنید و به روند ارتقا و بهبود آن ادامه دهید .