سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

ایمان من سَست، چون تار عنکبوت

یارب نظر تو برنگردد

الله اکبر؛ خدا بزرگتر است. خدا بزرگتراز آن است که تو حتی بتوانی آنرا در تخیل خود جا دهی.
خدا خیلی بیکران است.

لا اله الا الله؛ تنها اوست که سزاوار ستایش است. تنها خدا.
تنهایی اش را باور کن. شریکی نیست برای او.

چگونه می توان خدا را به خدایی ستود. خدا را به بزرگی شناخت. بزرگی و عظمت آنرا در جسم خود جا داد.
نه! جسم کنار.
بزرگی خدا را چگونه می توان در روح خود تعریف کرد که به فنا پذیری جسم برسی و روح را بستایی در فناناپذیری آن.
می خواهم بدانم، خدا را در کُرنِشِ آسمان ها و زمین چگونه بر دل خود جاری کنیم که روحی چون صبر ایوب (ع) داشته باشیم و ایمانی چون ایمان ابراهیم (ع).
روح مریم داشتن را کجا می توان پیدا کرد. مریم ماندن و چون فاطمه (س) زیستن را چگونه دریابیم.
فقط به شنیدن قصص آنها، راضی نباشیم؟!

من امروز زندگی می کنم. من هویت دارم. من هستم پس...............چگونه؟!

زمانی ایّوبی بود برای مرگ فرزندانش و مصیبتهایی که از طرف خدا می دید شاکر بود.
چگونه می توان چون او شد؟!

زمانی ابراهیمی بود برای یافتن فرزندی، نذرها به درگاه الهی زمزمه می کرد. و زمانی همین ابراهیم نبی (ع) عزیز جانش را برای خدا تقدیم می کرد، شیطان لجوج را از سر راهش بر می داشت.
چگونه می توان چون ابراهیم با شیطان وجود مبارزه کرد و ایمانی راسخ داشت؟!

چگونه می توان چون مریم، فقط خدا را دید در محراب نماز. ایمان مریم را کجا بیابیم؟!

چگونه می توان چون حضرت زهرا (س)، پاکدامنی و شجاعت را تفسیر این روح کوچک و ضعیف خود گردانیم؟ که لحظه ای سختی های اندک زندگی را به تسبیحی خلاصه کنیم.

چگونه می توان زندگی را روانتر و آسانتر به پیش ببریم که فقط خدا را طالب باشیم و خدا را بنده.

در یک کلام؛ ایمانمان را چگونه گسترش و قوی تر سازیم که به نسیمی سختی چون کاه نلرزیم و فرو نریزیم.

می خواهم به قله های ایمان برسم. چگونه؟!


گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو .... شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو



 
اولین نکته ای که شایان ذکره اینه که دانشمندان توانستند از همین لانه عنکبوت با آن همه سستی جلیقه های زد گلوله بسازند!!!
پس می شود ومی توانیم از این سستی به پایداری وثبات برسیم،البته به اراده الهی
چند تذکر دراین رابطه:
*افزایش معرفت به خدا
*پرورش نفس با استمداد از خداوند والگو قرار دادن ائمه اطهار(ع)
*افزایش معرفت به قرآن
*شرکت درمحافل ومجالس دینی ومذهبی وهمینطور دوری از مجالس غیبت وگناه
*مداومت برخواندن بعضی ادعیه:مثلا زیارت عاشورا بربنده تاثیر خاصی می گذارد طوری که ...
*به وجود آوردن یاافزودن برامید به هدایت الهی
*زیارت شهدا(بنده چون درشهری زندگی می کنم که دور از قبور ائمه است درنتیجه مداومت نمو ده ام به زیارت قبور شهداواثرات عجیبی درآن دیده ام)
*مطالعه زندگی نامه مجتهدین وعرفا همچون شیخ مجتهدی،آقا شیخ رجبعلی خیاط و...
.
.

 
روزی که منصور حلاج را بدار اویختند روزی بود که معنای انا الحق را نفهمیدند
منصور را بدار کشیدند چون تصور کردند این عارف پیر خود را خدا خوانده
اما داستان چیز دیگری بود
اگر قطر های وارد دریا شود ایا باز هم قطره است؟
دیگر حکمش دریا است میتواند بگوید دریا شدم.
اما ایمان و سستی آن
اعتراف به سستی ایمان خودش نوید می دهد به ایمان قوی.
مثال تار عنکبوت و سستی انرا آوردید
مگر همین تار عنکبوت بر در غار نبود که رسول خدا را از آسیب دشمنان در امان ساخت این قدرت و نمایش
قدرت خداست.
پس وقتی تار عنکبوت را خداوند سپر بلای رسولش قرار میدهد بطور حتم منظوری دارد.
دوست عزیزم شاید مطالعه کرده باشی ولی اگر مطالعه نکردید این کتاب عرفانی را حتما بخوانید.
طوبای محبت(1-2-3-4) از مرحوم عارف بزرگ حاج محمد حسین د ولابی
از طوبی محبت 2:
خیلی نگو من گناهکارم . این را ادامه نده تا به یقین برسد.روی صفات خوب و کارهای خوب کار کن تا به یقین برسند معصیت را به یقین نرسان ایمان را به شک تبدیل نکن.....
ایمان شما ضعیف نیست.
وسوسه شیطان همینه که یقین پیدا کنیم ایمانمان رو به نابودی است
اصل قضیه ایمان بخداست.
بقول اقای الهی قمشه ای
می گوییم بدنبال خدا میگردیم تا اثبا تش کنیم
ما باید خودمان را اثبات کنیم خدا که در همه چیز اثبات شده.
نو شته ای چگونه می توانید خدا را به بزرگی ستود؟
باز هم از طوبی محبت:
هر کسی می خواهد با من مخالفت کند یا شک کند حد اقل غذایی را که به من نسبت داده می شود نخورد.....ایا میشود.
معتقدم عرفان میان بر ترین راه برای ایمان هست.
در ضمن اگر سوالی در ذهن انسان بوجود اید در مورد تفکر در نبوت امامت معاد توحید عدالت به هیچ عنوان دال بر سستی ایمان نیست.
بلکه مقدمه ایمان قوی است.
چو منصور از مراد آنان که بردارند بردارند
آفت تفکر تعصب است
بگذارید و بگذرید ببینید و دل مبندید چشم بیندازید و دل مبازید که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
خود به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند.


 
خیلی خوب میشه بگیم چه اتفاقی افتاد که ایمانمون رو حس کردیم سست شده.
در زندگی همه اتفاق افتاده
من خودم وقتی تصویر یک پسر بچه حدود 5 ساله را کنار مادرش دیدم که بر اثر فقر کنار مادرش سر بر خاک(مانند سجود) مرده بودند ایمانم سست شد. اما تصمیم به بررسی گرفت ودیدم که این تابلو نمونه ای از ظلم انسان
در حق انسان هستش.
زباله هایی که چندین برابر فقیر ها در آن مواد غذایی سالم بدور ریخته شده!!!!


واقعا چطور میشه نور ایمان رو تقویت کرد؟
چکار باید کرد که شیرینی عبادت رو چشید ، حضور خدا رو حس کرد؟

 

اگر بخواهیم به حریف ضربه بزنیم که باید نقاط ضعف حریفمونو شناسایی
کنیم
واگر بخواهیم ضربه نخوریم باید نقاط ضعفمون را شناسایی و ترمیم کنیم.
جدال بزرگی است بین انسان و شیطان
شیطان یا همان نیروی اهریمنی در استعداد جن هزاران سال بر خدا عبادت
کرد و در ردیف فرشتگان قرارگرفت و بخاطر غرورش رانده شد.
نقطه اثر این نیروی اهریمنی بر مغز انسان است یا بهتر بگم بر تفکر انسان
کلا وارد بحثش نمی شویم ارتباط جن با انسان نیز بر تفکر انسان است.
سلاحش:
حسد- کبر - غرور - و.....
و یکی از مهمترین سلاحهایش شک است. من شر الوسواس الخناس
وسوسه هایی در ایمان انسان.انهم با حمله به تفکر انسان و لحظه ای
که انسان غرور وجودش را گرفته.
با گرفتن یک مدرک تحصیلی یا مسند قدرت و حکومت و.....چنان گرد غرور
بر وجودش می نشیند که خدا را زیر سوال میبرد.
واگر پیش برود وجود خدا را نیز زیر سوال میبرد.
وحشتناک تر اینکه خود را خدا میبیند(داستان نمرود و فرعون در قران و اشاره به اینکه این داستانها را برای عبرت شما قرار دادیم در کتاب آسمانی)
شیطان هزاران سال عبادت می کند و چنان غرور وجودش را می گیرد که بر
پاره ای از خشت و گل سجده نمی کند(با قرار دادن سر بر مهری از خاک هر روز یاد اور میشویم که کار شیطان را نهی می کنیم و از او اطاعت نمی کنیم چون او سر بر خاک ننهاد )
فکر می کنم در گام اول برای ایمان بهتر و قوی تر بقول معروف شاخ غول را
بشکنیم شاخی بنام غرور.
می گویند:
شیطان وقتی مقدر گشت که انسان را در ایمانش تضعیف کند چون از جنس
جن بود نیاز به قوت و غذا داشت
از خدا پرسید چه بخورم احتیاج به قوت و غذا دارم.
جواب امد:
هر جا دیدی بر سفره ای انسان غذا خورد و نام مرا نیاورد با ان همسفره شو.
در تمامی ادیان قبل از خوردن غذا خدا را یاد می کنند.
و بر انسان سفارش شده اگر یادتان رفت وقتی غذایتان به پایان رسید خدا را
سپاس گویید که شیطان و ایادیش هر چه خوردند بیرون بریزند.


       بهترین راهکار تقویت ایمان، عمل صالح و توکل به خداوند در همه امور زندگی هست.
(البته مسلما منظور از توکل، عدم تلاش و کوشش نیست!)

مطالعه کتاب های مفید و سازنده نیز در این زمینه توصیه می شود.
البته از نویسندگان معتبر...!

مانند کتاب های:

"انسان کامل"، "انسان و ایمان" و "مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی" استادشهید مطهری
"خودسازی‌ (تزکیه‌ و تهذیب‌ نفس‌)" استاد ابراهیم‌ امینی‌
"جهاد با نفس‌" استاد حسین‌ مظاهری‌


نکته مهم دیگر، انجام‌ دادن‌ واجبات‌ وترک‌ محرمات‌ است‌.
انسان‌ هر گناهی‌که‌ انجام‌ می‌دهد، به‌ همان‌ میزان‌ از مسیر تقرب‌ الهی‌ و راه‌ کمال‌ باز می‌ماند.

و البته یقین داشته باشیم که اگر به طور جدی و خالصانه در این راه قدم برداریم و از خداوند کمک بخواهیم، خداوند متعال صراط مستقیم و راه راست را به ما نشان خواهد داد.

والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا. و ان الله لمع المحسنین (عنکبوت - 69)
و آنان که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعا به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد. و خداوند با نیکوکاران است.

نکته دیگر، پرهیز از اعمال سلیقه شخصی در امور شرعی هست.
سوال و پرسش نهی نشده است، ولی وارد کردن سلایق شخصی و ذهنی بدون سند و مدرک معتبر شرعی، کار را خراب می کند.

نکته آخر: من عمل بما یعلم، علمه الله ما لم یعلم
اگر به اون چیزهایی که از واجبات و محرمات میدونیم عمل کنیم، خداوند خود در نادانسته ها و مجهولات یاریمان می کند.

ای عشق یکتا

ی عشق یکتا ! میدانم این عشق یکتاها را تو میگویی نه من ! چرا که من اونی نیستم که در این عشق یکتاها میبینم ! اما ای کاش مرا همان کنی که میگویی !!!
ای عشق یکتا ! مرا ببخش از چیزهایی که میبینم و نباید ببینم ! چیزهایی که میشنوم و نباید بشنوم !! چیزهایی که میگویم و نباید بگویم ! و کارهایی که انجام میدهم و نباید انجام دهم ! و باز هم مرا ببخش این بار برای چیزهایی که نمیبینم و باید ببینم ! چیزهایی که نمیگویم و باید بگویم ! چیزهایی که نمیشنوم و باید بشنوم ! و کارهایی که نمکینم و باید انجام دهم !!! و در اخر از تو میخواهم که بایدهایت را بایدهایم کنی و نبایدهایت را نبایدهایم !!!


ی عشق یکتا ! جالب است ابلیس ادعای برتری بر من را دارد در حالی که من خوب او را میخواهم و دعا میکنم تا او نیز توبه کند و بهشتی شود اما او بد من را میخواهد و تلاش میکند تا مرا جهنمی کند !!!
ای عشق یکتا ! اختیارم را به اختیارت اختیار کن !!!
ای عشق یکتا ! میخواستم بگم بنده ی حقیر و ذلیل و گناهکارتم یادم افتاد که هنوز شرمندتم و بندت نشدم !!!
ای عشق یکتا ! چه گریه هایی کردم که تو بخندی اما دریغ که نمیدانستم برای هر گریه ی من تو چه بسیار ...!!!

ای عشق یکتا ! من که دم و بازدمم هم از توست ! مگر میتوانم از تو دم نزنم !!!

 
ای مردم ! فقط به خاطر خدا خدایی شوید نه به خاطر مردم !!!
ای مردم ! فقط برای خدا خدایی شوید نه برای غیر خدا

 

ای ظاهر پرستان دنیا پرست ! که غرق در مادیات دنیای فانی شده اید ! اگاه باشید که این وسیله ها (دنیا و هر انچه دران و از ان انست )به جای رساندنتان به هدف از هدف دورتان نکند یا خود هدف نشوند !!!
ای عشق یکتا !من با بودن تو میتوانم غذا نخورم ! من با تو میتوانم اب نخورم ! حتی من با تو میتوانم نفس نکشم ! اما حتی یکی لحظه بی تو ! نه ! نمیتوانم !!!
ای عشق یکتا ! تو فرموده ای که ادم (انس) اشرف مخلوقات است و ابلیس (جن )گفت که من اشرف مخلوقاتم ! من شرم دارم و حق ندارم که فرموده ی تو عشق یکتایم را زمین بزنم و ....!!! من باید به فرمان و خواست تو انقدر خوب و فوقالعاده شوم تا اشرف مخلوقات شوم !!!
ای عشق یکتا ! زمانی که تو را شناختم دگر دل و امیدم را از غیر تو بریدم !!!
ای عشق یکتا ! سپاس که همانگونه که تو میخواهی من هم خیر و صلاح همه ی مخلوقات را میخواهم !!!
ای عشق یکتا ! ای عشق یکتا ! مرا به نفس راضیه و مرضیه ات برسان ! عاشق و معشوق !!!

 
ای عشق یکتا ! اگر چشمانم مانع رسیدن به تو شدند کورم کن ! اگر گوشهایم مانع رسیدن به تو میشوند کرم کنم ! اگر زبانم مانع رسیدن به تو میشوند لالم کن ! و ... واگر جانم مانع رسیدن به تو میشود جانم را بگیر ! هر چیزیو میخوای ازم بگیر اما خودتو بهم بده و حتی یک لحظه هم نگیر




!!!
سوره ی نجم ایه ی 57
انچه باید نزدیک شود ! نزدیک شده است

سوره ی نجم ایه ی 59
ایا از این سخن تعجب میکنید


حضرت علی (و شیعیان واقعی او )
از قضاوت عموم و احساسات عوام مومنین نهراسند مصحلت بازی را نشناسند و چهار هزار نفر مقدس و زاهد ، عابد و قاری قرآن را که سرطان شوم روح و عقل و زندگی و ایمان جامعه بودند ، قتل عام کردند زیرا که در برابر حق ایستاده بودند

یک راز بزرگ

هیچ وقت دلتون خواسته که حضور زنده‌ی خدا رو توی زندگی‌تون احساس کنین؟ از یک حضور کاملاً واقعی حرف می‌زنم، نه اون جوری که ما معمولاً تصور می‌کنیم. کاملاً واقعی و زنده ، واقعی‌تر و زنده‌تر از اعضای خانواده و دوستانمون و ...
شاید خیلی از ماها اصلاً به این موضوع فکر نکرده باشیم چون به نظرمون غیرعملی و دور از ذهن میاد... بیشتر ماها ناخودآگاه فکر می‌کنیم که چون خدا خیلی بزرگه و ما خیلی کوچیک نمی‌تونیم با او ارتباط خوبی برقرار کنیم، فکر می‌کنیم باید جور خاصی باشیم تا او ما رو بپذیره و ...
اما برعکس تصور ما، تجربه‌‌ی برقراری یک ارتباط زنده و واقعی با خدا کاملاً ممکن و عملیه (افرادی که تجربه کردن این رو می‌گن) حالا شاید فکر کنیم که اگه هم عملیه اما کار هر کسی نیست، باید براش کلی ریاضت بکشیم و ... و ... و ... تا بلکه، شاید...
اما راه این کار، اصلاً پیچیده و عجیب و غریب نیست، برعکس خیلی دم دست و عملی و ساده‌ است... ساده‌تر از اون چیزی که فکر کنیم ... خدا می‌خواد که ما در ارتباط با خودش کاملاً طبیعی باشیم ، خودمون باشیم، خود خودمون، نمی‌خواد نقش بازی کنیم و نقابِ خوب بودن به صورتمون بزنیم... این هم درسته که او خیلی بزرگه و ما خیلی کوچک، اما او خودش رو به اندازه فهم ما کوچک می‌کنه... و این هم از لطف بی‌حدشه...
خلاصه اینکه راز برقراری ارتباط واقعی و زنده با خدا در اینجاست... راز اینه: با او مثل یک زنده برخورد کنیم... مثل اعضای خانواده‌مون ، مثل دوستانمون، برای او وقت بگذاریم، بهش توجه کنیم، اوقاتمون رو باهاش بگذرونیم، باهاش بریم پیاده روی، توی شب‌های گرم تابستون، روزهای سرد زمستون، توی بهار، همین الان ...، توی کوچه‌ها و خیابون، باهاش قدم بزنیم...، توی روز توی شب ... باهاش بگیم، باهاش بخندیم،‌ گاهی گریه کنیم، درددل کنیم، مشکلاتمون رو باهاش درمیون بگذاریم، از آرزوهامون بگیم، از رؤیاهامون، از رازهای دلمون، نظرش رو بپرسیم ، ازش کمک بخواهیم، و ...
اون وقت چیزی نمی‌گذره که می بینیم کم‌کم داره تحولاتی رخ می‌ده!