سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

آخه مگه فرشته هم رسم شکستن بلده

می گن دستای پاک تو
مهمون دستای دیگه است
می گن نگات پیش منه
اما دلت جای دیگه است

می گن دروغ بوده که تو
تا آخرش مال منی
چشمای رنگ عسلت
دنبال چشمای دیگه است

آخه مگه فرشته هم
رسم شکستن بلده
آدم می تونه بد باشه
مگه فرشته هم بده
آخه مگه فرشته هم
رسم شکستن بلده
آدم می تونه بد باشه
مگه فرشته هم،بده

آخه مگه فرشته هم
آدم می تونه بد باشه
مگه فرشته هم،بده

با شب و مهتاب شنیدم
این روزا خلوت می کنی
می گن تو خواب و رویاهات
خورشید و دعوت می کنی

چرا دستای عاشقت
رنگ تابستون نمیشه
وقتی که نیستم اون چشات
خونه بارون نمیشه

میون راهت نکنه
قلبتو دادی به کسی
اون کیه که به جای من
شبا براش دلواپسی
تو اهل آسمونایی
اون آسمونای بلند
فرشته آرزوهام
به گریه های من نخند

آخه مگه فرشته هم
رسم شکستن بلده
آدم می تونه بد باشه
مگه فرشته هم بده
آخه مگه فرشته هم
رسم شکستن بلده
آدم می تونه بد باشه
مگه فرشته هم،بده




عشق یعنی یک سلام و یک درود

 عشق یعنی درد و محنت در درون

 عشق یعنی یک تبلور یک سرود

 عشق یعنی قطره و دریا شدن

 عشق یعنی یک شقایق غرق خون

 عشق یعنی زاهد اما بت پرست

 عشق یعنی همچو من شیدا شدن

 عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

 عشق یعنی بیستون کندن بدست

 عشق یعنی آب بر آذر زدن

 عشق یعنی چون محمد پا به راه

 عشق یعنی عالمی راز و نیاز

 عشق یعنی با پرستو پرزدن

 عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

 عشق یعنی یک تیمم یک نماز

 عشق یعنی سر به دار آویختن

 عشق یعنی اشک حسرت ریختن

 عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

 عشق یعنی سجده ها با چشم تر

 عشق یعنی مستی و دیوانگى

 عشق یعنی خون لاله بر چمن

 عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی آتشی افروخته

 عشق یعنی با گلی گفتن سخن

 عشق یعنی معنی رنگین کمان

 عشق یعنی شاعری دلسوخته

 عشق یعنی قطره و دریا شدن

 عشق یعنی سوز نی آه شبان

 عشق یعنی لحظه های التهاب

 عشق یعنی لحطه های ناب ناب

 عشق یعنی دیده بر در دوختن

 عشق یعنی در فراقش سوختن

 عشق یعنی انتظار و انتظار

 عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

 عشق یعنی سوختن یا ساختن

 عشق یعنی زندگی را باختن

 عشق یعنی در جهان رسوا شدن

 عشق یعنی مست و بی پروا شدن

 عشق یعنی با جهان بیگانگى

 

 
 

تنها ترین عاشق منم

خدایا تو که عشق را افریدی      چرا صبری به همراهش ندادی

خدایا من شدم مست رویش    خراب ان دو ابروی کمانش

خدایا این که بود با ان دو خالش   یکی بر لب یکی بر گونه هایش

خدایا دادی تو دستش به دستم   زبان او ببرید هر دو دستم

خدایا نوشیدم از جام شرابش   شدم محو رخ مانند ماهش

خدایا او مگر فرصت به من داد    امان از عشق یکسو ای دادبیداد

خدایا رفتنش اتش بر افروخت   از ان لحظه دلم در یاد او سوخت

خدایا این نه ان بودا که دیدم    دران هنگام گویی حوری دیدم 

خدایا من همان مورم که بودم   ولی در پیش او این هم نبودم


یه عاشق

 

اگه با تموم این خاطره ها
تو همین دفتر عشق جام بیزاری بعد اون دیگه نه من مال من
نه تو تکیه گاه این شکستگی
بیا عاشق بمونیم کنار هم
نگو از این نرسیدن خسته ام
نگو از این نرسیدن خسته ام ما به هم نمی رسیم آخر بازی همینه
آخر عشق دوتا خط موازی همینه
ما به هم نمی رسیم
من و تو مثل دو تا خط موازی می مونیم
که توی دفتر عشق اسیر شدیم
نرسیدیم به هم آخر شب
تو همون دفتر کهنه پیر شدیم
با هم و کنار هم روز ها گذشت
دستای من نرسیده به دست تو
می دونم که ما به هم نمی رسیم
اگه با شکست من شکست تو
اگه من بشکنم،تو بی خیال
بگذری و تنهام بذاری


  

(( چشمان معصوم ))

یه چشم همیشه باید توش اشک باشه وگرنه میسوزه
یه دل همیشه باید توش غم باشه وگرنه میشکنه
یه لب همیشه باید روش خنده باشه وگرنه زود پیر میشه
یه کبوتر همیشه باید عشق پرواز داشته باشه وگرنه اسیر میشه
یه صورت همیشه باید شاد باشه وگرنه به دل هیچ ﮐس نمی چسبه
یه دیوار همیشه باید به یه تیر تکیه کنه وگرنه میریزه
یه قلب پاک همیشه باید به یه نفر ایمان داشته باشه وگرنه فاسد میشه..
یه جاده همیشه باید انتها داشته باشه وگرنه مثل یه کلاف سر در گم میشه
یه قناری باید به خوش آوازیش ایمان داشته باشه وگرنه ساکت میشه..
می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات ، احساس دستها را بیان کرد؟
می پرسی تو را دوست دارم ؟
مگر واقعا" پاسخ این سوال را نمی دانی ؟
مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی گوید ؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید ،
که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم
که از دل بر لبم نرسد ، راز پنهان مرا به تو نمی گوید ؟
من !
چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟
همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند ،
بجز زبانم که خاموش است

مناظره "میرحسین موسوی و محمود احمدی نژاد"

پانزده نکته در مورد مناظره "میرحسین موسوی و محمود احمدی نژاد"


کاملا قابل پیش بینی است که بعد از پایان این مناظره، موج عظیمی از پاسخ ها به احمدی نژاد آغاز خواهد شد، از اکبر هاشمی رفسنجانی که بیش ترین حملات احمدی نژاد متوجه او بود تا سید محمد خاتمی و ناطق نوری و کرباسچی و زهرا رهنورد و حتی ملک عبدالله شاه عربستان و تونی بلر و ...که به ادعاهای احمدی نژاد واکنش نشان بدهند، اما جالب اینجاست که اگر افراد مذکور به سخنان احمدی نژاد واکنش نشان بدهند، احمدی نژاد می تواند بر محور "مظلوم نمایی و قرار گرفتن در خط آتش تهمت و دروغ و حمله" قرار گیرد و اگر هم پاسخ ندهند، بسیاری از افکار عمومی، سخنان احمدی نژاد را باور خواهند کرد .داغ ترین مناظره نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، سیزدهم خرداد 1388 بین محمود احمدی نژاد و میرحسین موسوی انجام شد.

در خصوص مناظره نکات زیر را می توان مطرح کرد:

1- این مناظره داغ در حالی برگزار می شد که نتایج نظرسنجی ها در هفته اخیر از رشد صعودی میرحسین موسوی و کاهش محبوبیت محمود احمدی نژاد حکایت می کرد، نتایجی که هر دو نامزد به خوبی از آن با خبر بودند.

2-در اولین لحظات آغاز مناظره، موسوی ساعت مچی خود را از دست بیرون آورد و روی میز گذاشت تا وقت سخنانش را تنظیم کند،
احمدی نژاد نیز با مقداری پرونده، کاغذ و یک موبایل به میدان مناظره آمده بود. احمدی نژاد شروعی عصبی داشت و در ابتدا، کلمه به کلمه سخنانش را از روی کاغذ می خواند، اما به مرور به خود مسلط شد و به مرور حالت "عصبی اش" به عصبانیت و حمله به موسوی تبدیل کرد و کم تر از روی کاغذ، نوشته هایش را می خواند، صدای لرزان میرحسین در آغاز مناظره نیز قابل توجه بود.

3-احمدی نژاد علنا "میرحسین" را رقیب اصلی خود معرفی کرد اما در عین حال ادعا کرد، موسوی با محوریت " هاشمی -خاتمی" به میدان رقابت با او وارد شده است، احمدی نژاد گفت: موسوی در برابر من نیست، بلکه سه دولت (موسوی، هاشمی، خاتمی)در برابر من قرار گرفته است!

4-موسوی ترجیح داد هیچ موضعی در برابر اصلی ترین برگ برنده احمدی نژاد در مناظره که او را تلویحا عامل یا متحد هاشمی رفسنجانی خوانده بود، اتخاذ نکند و به گفتن این جمله بسنده کند که خود هاشمی و خاتمی حرف
هایشان را در مناظره با احمدی نژاد بگویند.

5-احمدی نژاد رسما سه نامزد دیگر انتخابات ریاست جمهوری را متحدانی علیه خود دانست.

6- اکثر قریب به اتفاق سخنان و انتقادات میرحسین، قبلا در سخنرانی های عمومی و تریبون های جمعی مطرح شده بود، اما این محمود احمدی نژاد بود که همانطور که قبلا وعده کرده بود برای مناظره، حرف
هایی داغ و ادعاهای بزرگ داشت.

7-یکی از ترجیع بندهای سخنان احمدی نژاد که احتمالا به قصد هستریک کردن میرحسین به کار می رفت این بود که پنج بار گفت: به شما علاقه مندم و دلم برای شما می سوزد!

8-احمدی نژاد موقع سخن گفتن به دوربین تلویزیون نگاه می کرد و مرتبا "موسوی" را خطاب می کرد، در حالی که موسوی در هنگام سخن گفتن، کم
تر احمدی نژاد را خطاب می کرد و بدون آنکه به دوربین نگاه شود، فقط به مجری نگاه می کرد و وی را خطاب می کرد.

9-میرحسین در هنگام سخنان احمدی نژاد، خونسرد به نظر می رسید اما احمدی نژاد در هنگام استماع سخنان طرف مقابل با لبخند و میمیک های صورت به میرحسین نگاه می کرد.

10-احمدی نژاد در دقایق پایانی مناظره درخواست کرد مناظره 3-4 ساعت ادامه پیدا کند.

11-وضعیت پسر رفسنجانی،
میلیارد شدن ناطق نوری و پسرش، فروختن کارخانه رشت الکتریک به همسر کرباسچی آخرین شلیک های احمدی نژاد به میرحسین موسوی بود.

12-استفاده مکرر از کلمه "چیز" یکی از تکیه کلام های ثابت میرحسین موسوی بود.

13-میرحسین در آخرین دقایق مناظره، ناگهان شدت انتقاداتش از احمدی نژاد را افزایش داد و ضمن دفاع جانانه ای از همسرش
-زهرا رهنورد- او را روشنفکری برجسته توصیف کرد و در عین حال افشا کرد که سعیدلو، معاون احمدی نژاد مسئول پرونده سازی برای رقبا شده است.

14-در دقایق پایانی مناظره که میرحسین مرتبا به احمدی نژاد حمله می کرد، احمدی نژاد خواست پاسخ بدهد که میرحسین به وی گفت: در وقت من وارد نشوید!


15-در حالی که مجری مراسم، پایان رسمی مناظره را اعلام کرد، احمدی نژاد ناگهان گفت: آقای میرحسین موسوی اتهامات را ردیف می کند و می گوید من نمی خواهم اتهام بزنم!

در یک جمله به عنوان جمع بندی می توان گفت که این مناظره باعث بالا رفتن آرای میر حسین موسوی شد .



http://www.iranelectshop.com


http://www.iranelectshop.com


http://www.iranelectshop.com


http://www.iranelectshop.com


نامه عشق

برام نوشت:

میخواهم
در باختن در بردن
در زیستن در مردن
شانه به شانه هایت بیایم
در فصل های سرد
پایم را بر گودی جاپایت بر مخمل برفها بگذارم
و با حضور بهار
از مزرعه سبز دستانت برویم
میخواهم مینیاتور شریف خنده هایت
در هجوم بالغ گفته هایت
ثانیه شمار روزهای با تو بودن باشد
و برگ برگ این تقویم با تو به آخر رسد

 

نوشتم :

کاش دوست داشتن و عشق برای رسیدن به هم کافی بود !!! ولی ...

 

نوشت :

من(خط فاصله) تو...نه!شاید این تفریق است بین ما
حالا که هر چه بیشتر پیش میرویم به صفر ...
نزدیکتر میشویم !!!

 

نوشتم :

اگر این (خط فاصله) است بین ما !

بهتر که به صفر نزدیکتر شود...

و اگر تفریق است ٬ که حاصل تفریق من و تو  صفر است...


http://s4.tinypic.com/ftkbpy.jpg

باران؟!؟!؟!؟

به دقت گوش کن...
اینجا همه چیز بیصداست
زمان پیوسته در حال گذر است

آیا تابه حال کسی پرسیده چرا اینقدر ساکت و آرام میگذرد؟
به خودت سخت نگیر پاسخ این سوال ساده ست...
عشق همچون آواره ای سرگردان و بی هدف در شهر پرسه میزند

تا شاید در آخرین لحظات کلید خوشبختی را به چشمانی پاک و معصوم هدیه کند!!!
آری دیگر عاشقی نیست تا از برکت لحظات شیرین دوست داشتن ٬ گذر زمان را حس نکند

باورش برایت سخت است... نه؟
این روزها بازار تهی خرید و فروش عشق پر رونق است
راستی اگر میخواهی نشان عاشقی را پیدا کنی...

آن را فقط در نگاه خسته پدر بزرگ و مادر بزرگ جستجو کن !!
جایی که سالهاست حرص و طمع دفن شده...
چه زیبا که در خانه شان آرامشی پر رمز و راز حکمفرماست

سکوت فریاد دل من است...
فقط تو باورش کن!!؟