سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

این زمستان هم می رود...

زمستان هم می گذرد و روسیاهی اش به ذغال می ماند! مثل پاییز که گذشت و جوجه های شمرده نشده اش باقی ماند! این روزها زیاد اهل حساب و کتاب نیستیم! از اول هم بلد نبودیم مصداق « حاسبو قبل ان تحاسبو» باشیم! همین می شود که جوجه های شمارش نشده داریم آخر هر پائیز و روی سیاه، آخر هر زمستانیم!
    بهار را با این روی سیاه تحویل می گیریم و همه مان می شویم «بابا نوروز»...
    بچه که بودیم بس که برایمان قصه ننه سرما را گفته بودند، واقعا منتظر « ننه سرما» می شدیم که بیاید و بقچه گلدارش را پهن کند وسط حیاط و برف و سرما شروع شود! مثل این روزها نبود که منتظر اخبار هوا شناسی و توده های هوای سرد و گرم باشیم! فقط ننه سرما را می شناختیم! جالب اینکه یک روز از خواب بیدار می شدیم و می دیدم همه جا سپید پوش است! آن وقت بود که مادر می گفت: ننه سرما دیشب که شما خواب بودید آمد! اگرنه مگر ما از صرافت دیدن ننه سرما می افتادیم!
    ناراحتیمان هم با ذوق برف بازی و یک آدم برفی که همیشه لبخند می زد فراموشمان می شد! به همین سادگی ما بچگی می کردیم و به دل نمی گرفتیم هیچ سرد و گرمی را...
    آن روزها خیلی حواسمان بود وسط قهرها و دعواهای کودکانه به زبان نیاوریم «قهر قهر تا روز قیامت» همیشه می ترسیدیم بیشتر از سه روز با هم قهر کنیم! بالاخره یک در میان غرورمان را زیر پا می گذاشتیم و با هم آشتی می کردیم!
    مثل این روزها نبود که این مسایل به نظرمان «بچه بازی »بیاد! آن روزها عین  بزرگواری بود که کسی برای آشتی پیش قدم بشود! آن روزها آخر پنهان کاری مان خوردن برف بود و ته اذیت و آزارمان انداختن گوله های برف تو یقه هم بازی ها...
    مثل این روزها نبود که هیچ گناه و خطایی را پنهان نمی کنیم و اول آزار و اذیتمان شکستن ارزش ها و زیر پا گذاشتن مقدسات است! آن روزها خیلی اهل حساب و کتاب بودیم! لی لی که بازی می کردیم نوبت را رعایت می کردیم! دوچرخه سواری، قایم باشک و...همه جا به نوبت! کافی بود یک نفر جر زنی کند! همه باهم فریاد می زدیم: «جر زنی ممنوع!»
    این روزها هر کسی جر زنی می کند، خطا می کند، حق را زیر پا می گذارد، تقصیر را می اندازد گردن دیگری..نمی دانم دنیا بزرگ شده یا ما آدم ها دیگر به نشستن پای کلاس شیطان نیاز نداریم!
    ... می ترسم این زمستان هم بگذرد و رو سیاهی اش بماند به ذغال! من که اصلادوست ندارم همه «بابا نوروز» بشوند! قشنگیش به تک بودنش است مثل ننه سرما!
    مبادا این زمستان هم بگذرد و ما بلاتشبیه مثل خرس به خواب غفلت فرو برویم و سکوت و سکون را به حرکت ترجیح دهیم! آن عده هم که کل فصل ها جیک جیک مستانه شان براه بود و یاد زمستان نمی کردند، به بهار نمی رسند چه رسد به رو سیاهی آخر زمستان! چرا که روسیاه شدند در برابر خلق الله... واگذارشان کنیم


http://www.comfortablyhuman.com/pink%20snow%20flower.jpg
نظرات 1 + ارسال نظر
انعکاس شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://mongyeazadi.blogfa.com

زیبا بود

سرسبز بمانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد