چو مجنون گیرم از عاشقان نشانه کعبه
دل بشکسته را می برم به خانه کعبه
شکایت می برم از تو بر خدای تو
زان همه بلای تو ، تا رسد او به دادم
در آن آشفتگی ، با دلی شکسته تر
گریه ها کنم
که در اشک خود غرقه گردم
آنجا اگر اشکی دود بر دیده دلداده ای
سیلی به پا نماید
آنجا اگر آهی کشد افتاده غمدیده ای
دود از فلک بر آید
در آن مدهوشی من از خدا خواهم
تو را عاشق کند عاشق رسوا
چو از عاشقی دیدی
بلا رو می کنی آنگه تو بر کعبه دلها