آزار مکش ! قفل دلم وا شدنی نیست
تندیس تمنای تو پیدا شدنی نیست
گنجینهء لطف تو بزرگ است بزرگ است
در پیکرهء کوچک من جا شدنی نیست
توصیف مکن از خط وخالم مفریبم
پروانهء پر سوخته زیبا شدنی نیست
بیخود مده امید بلندم به بهاران
سروی که کمر بر شده بالا شدنی نیست
کمرنگترین واژهء دیوان حیاتم
در خط کج و ریز که خوانا شدنی نیست
بگذار که ناخوانده و بیگانه بمیرد
این واژهء نفرین شده معنا شدنی نیست