نمونه ای از Mission شخصی که بر اساس معیارهای گفته شده در مطلب قبلی ، اما بسیار ضعیف نوشته شده است :
نمونه ای از Mission شخصی که بر اساس معیارهای گفته شده در مطلب قبلی ، اما بسیار ضعیف نوشته شده است :
" من آرزو دارم در زمینه ی کار خود و آنچه انجام می دهم بهترین باشم . من این عادت را در خود ایجاد خواهم کرد که بیش از انتظار شان به دیگران ارائه دهم . من سعی می کنم دیگران را درک کنم و بهترین سطح از خدمت را ارائه کنم . من فرصت شغلی ای با بالاترین استانداردهای اخلاقی خواهم داشت و همیشه در تمام معاملاتم صادق خواهم بود . "
این نمونه از Mission خیلی عمومی است و تواناییهای خاص فرد را توضیح نمی دهد و هیچ هدف و مدت زمانی هم ندارد .
چگونه باید شروع کنم به نوشتن Mission شخصی خودم ؟
این بر خلاف این تصور است که Mission تنها عباراتی کلی است مثل : " من بهترین تولید کننده ای خواهم شد ، که می توانم ."
تعجبی نیست که افراد بسیار زیادی ، Mission شخصیشان را اینگونه نوشته اند که آن هم تنها به درد باقی ماندن در کشوی دراور می خورد !
یک Mission قدرتمند تر می تواند اینگونه بیان شود :
" هدف من کمک به کمپانی برای دوبرابر کردن فروش خود در سال حاضر است . من بر روی تکمیل این هدف برنامه هایی دارم . از طریق :
اختصاص دادن یک ساعت در هفته به آموزش مهارتهای جدید در فروش و پیشنهادات مذاکره و سپس به کارگیری آنچه آموخته ام در معاملاتی که به صورت مداوم مرا با کمپانی ارتباط می دهد . اگر من این کار را با اعتقاد و ایمان انجام دهم ، یک سال بعد ( از زمان حال ) ، جایگاه شغلی من پیشرفت خواهد کرد ،چون تواناییهای من در فروش برای کمپانی که با آن کار می کنم بالا رفته و این نسبت به حال حاضر برای کمپانی ارزشمندتر است ."
احتمالا بهترین نمونه ی یک Mission عمومی در سال 1960 توسط جان . اف . کندی ایجاد شد که راجع به برنامه ی فضایی آمریکا بود .
او گفت : " ما تا آخر این دهه ، مردی را به ماه خواهیم فرستاد ."
هدفی مشخص با زمانی محدود برای دستیابی .
و علی رغم مشکلات و موانع بسیار، در اواسط 1969 ، نیل آرمسترانگ ، گام مهمی برای بشریت برداشت .
هرکسی می تواند به سادگی Mission خود رابنویسد . چه Mission تجارتش باشد و چه Mission شخصی .