سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

قسمت دوم vision

داشتن بینش ، کاری که هر روز در حال انجام آن هستید را متحول می کند

 و آن را در نظرتان ارزشمند می سازد.

یه داستانی هست راجع به مردی که می ره با 3 تا آجرچین صحبت می کنه :

 

 

یه داستانی هست راجع به مردی که می ره با 3 تا آجرچین صحبت می کنه :

 اون شخص ابتدا می ره سراغ آجرچین اول و ازش می پرسه چیکار می کنی ؟ می گه : خب دارم آجر روی هم میذارم ...یعنی صاحبکارم گفته این کار رو انجام بدم .

بعد می ره سراغ دیوارچین دوم . اون می گه : راستش من دارم خرجم رو در میارم .میخوام واسه خانواده م پول تهیه کنم ، یه لقمه نون . فردا یه کار دیگه می کنم ، پس فردا شاید نجاری کنم . نمی دونم فقط می خوام خرجم رو دربیارم .

بعد میره سراغ آجرچین سوم . این نفر سوم نمی خواسته حتی وقتش رو تلف کنه و اون رو نگاه کنه ، میگه وقت ندارم ...دارم کلیسا می سازم ...

و داستان همینجا تموم میشه .....

می خوام به تفاوت اون 2 نفر اول و دوم  با نفر سوم فکر کنید....

اون 2 نفر ، آخرای تایم کاری که می شه همش به ساعتشون نگاه می کنن و می گن : وای ...ساعت

 5 شده ...آنقدر خسته م که انگار  2 هفته س دارم کار می کنم .... کاش ساعت تندتر می گذشت و         

می تونستیم زودتر بریم خونه ...

اما اون نفر سوم به ساعتش نگاه می کنه و می گه : خدای من ...ساعت 5 شد ....من اصلا نفهمیدم زمان

 چطور گذشت ....

اون 2 نفر راس ساعت 5 کار رو تعطیل می کنن و فوری می رن بیرون ...

اما نفر سوم میگه : ساعت 5 شد ....اما خب به هر حال خیابون که شلوغه.... پس 2-1 ساعت دیگه هم کار

 می کنم ، بعد میرم ، من که خسته نیستم .

اونها به ظاهر هر 3 تا دارن یک کار رو انجام می دن ....آجر می چینن... ولی آیا واقعا کارشون یکیه ؟

وقتی اون 2 نفر بعد از ساعت 5 بساطشون رو جمع می کنن که برن به عقب نگاه می کنن ؟

نه .....اهمیت نمی دن...درواقع آرزو می کنن فرداش نیان اونجا ....

آرزوشون اینه که مثلا فردا نجاری کنن...

اما نفر سوم بالاخره ساعت 7.30 کار رو رها می کنه ....چون تاریک شده و جایی رو نمی بینه ....

فکر می کنی همینجوری میذاره می ره ....؟  نه .... اول از کارش لذت می بره .....

روز بعد دو نفر اول با حالی نزار و کلی غر زدن و شکایت می گن : ای بابا بازم شروع شد ....

اما این نفر سوم از خواب بیدار میشه : وای ...........امروز گنبد رو باید بچینم .... باید یه صبحونه ی قوی بخورم ، چون باید سخت کار کنم ....

و هر 3 دارن یک کار رو انجام میدن ....

و  این تاثیر بینش در زندگیه .......

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد