سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

چیزهایی که نگفتم



وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست،


نگفتم:«عزیزم،این کار را نکن.»


نگفتم:«برگرد و یکبار دیگر به من فرصت بده.»


وقتی پرسید دوسش دارم یا نه،


رویم را برگرداندم.


حالا او رفته،و من


تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم.



نگفتم:«عزیزم،متأسفم،چون من هم مقصر بودم.»



نگفتم:«اختلاف ها را کنار بگذاریم،


چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.»



گفتم:«اگر راهت را انتخاب کرده ای،من آن را سد نخواهم کرد.»


حالا او رفته،و من


تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم.


او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم.


نگفتم:«اگر تو نباشی زندگی ام بی معنا خواهد بود.»


فکر کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد.


اما حالا،تنها کاری که می کنم


گوش دادن به چیزهایی است که


نگفتم.


نگفتم:«بارانی ات را درآر...


قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم.»


نگفتم:«جاده ی بیرون خانه


طولانی و خلوت و بی انتهاست.»


گفتم:«خدانگهدار،موفق باشی،خدا به همراهت.»




او رفت و مرا تنها گذاشت


تا با تمام آن چیزهایی که نگفتم زندگی کنم.



http://www.interurbantrail.us/Photos/Gutelius/SnowFall.JPG

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد