گفتمش : دل می خری ؟
پرسید چند؟
گفتمش : دل مال تو ، تنها بخند !
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود ......!
آ آ آ آه ه ه ه ه ....
بعد یه عمر عاشقی گفتی برو...!
مرا دردی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم آن را ترسم که مغز استخوان سوزد!