سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

آب

می گویند هر گاه آب نوشیدی بگو یا حسین 

 

اما این روز ها که آب می بینی و نمی نوشی  

 

آهسته زیر لب بگو یا اباالفضل 

 

 

                                            التماس دعا

یک مشت خاک

xpu5xd.gif

2j5j51w.jpg      87_hazrate_hosein_veladat.jpg       2j5j51w.jpg 

 

 

 

مشتی خاکم. سبک و آزاد و بی تعلق.  

 

نامی ندارم و کسی مرا نمی شناسد. 

 

 با باد سفر می کنم.  

 

گاهی در باغچه ای کوچک اقامت می کنم تا به ریشه ای کمکی کنم 

 

 و غذای گیاهی کوچک را به او برسانم؛  

 

و گاهی به بیابان می روم تا خلوتی کنم و از خورشید، سکوت و سوختن بیاموزم.

 

بسیاری اوقات اما خاک پای عابرانم،  

 

خاک پای هر کودک و هر پیر و هر جوان. 

 

 سال ها پیش اما تندیسی مغرور بودم با چشم هایی از عقیق، 

 

 تراشیده و بالابلند. زندانی دیوار و سقف و مردم. 

 

 فریفته پیشکش و قربانی و دست هایی که به من التماس می کرد. 

 

 مردم خود مرا از کوه جدا کردند و تراشیدند و آوردند و بعد خود به پایم افتادند. 

هیچ کس به قدر من ناتوان نبود. 

 

 آنها اما از من می خواستند که زمین را حاصلخیز کنم .  

 

آسمان را پرباران.  

 

می خواستند که گوسفندشان را شیرافشان کنم و چشمه ها را جوشان.  

 

من اما هرگز نه چشمه ای را جوشان کردم و نه گوسفندی را شیرافشان.  

 

و نه هرگز زمین و آسمان را حاصلخیز و پرباران. 

ستایش مردم اما فریبم داد. 

 

 لذت تمجید، خون سیاهی بود که در تن سنگی ام جاری می شد.  

 

هیچ کس نمی داند که هر بتی آرام آرام بت می شود. 

 

 بتان در آغاز به خود و به خیال دیگران می خندند. اما رفته رفته باور می کنند که برترند. 

 

 من نیز باور کرده بودم. 

تا آن روز که آن جوان برومند به بتخانه آمد. 

 

 پیشتر هم او را دیده بودم. نامش ابراهیم بود و هر بار از آمدنش لرزه بر اندامم افتاده بود.  

 

حضورش حقارتم را به رخ می کشید.  

 

دیگران که بودند حقارت خویش را تاب می آوردم.  

 

آن روز اما با هیچ کس نبود. بتخانه خالی بود از مردم. تنها او بود و تبری بر دوش. 

ترسیده بودم، می لرزیدم و توان ایستادن نداشتم. 

ابراهیم نزدیکم آمد و گفت: وای بر تو، مگر تو آن کوه نبودی که مدام تسبیح خدا می گفتی؟  

 

مگر ذره ذره خاک تو نبود که از صبح تا غروب یاسبوح و یاقدوس می گفت؟  

 

تو بزرگ بودی، چون خدا را به بزرگی یاد می کردی. 

 

 چه شد که این همه کوچکی را به جان خریدی؟  

 

چه شد که میان خدا وبندگانش، ایستادی؟  

 

چه شد که در برابر یگانگی خداوند قد علم کردی؟ 

 

 چه چیز تو را این همه در کفرت پابرجا و مصصم کرده است؟  

 

چرا مجال دادی که مردم تو را بفریبند و تو مردم را؟  

 

وای بر تو و وای بر هر آفریده ای که با آفریدگار خود خیال برابری کند. 

و آن گاه تبرش را بالا برد اما هرگز آن را بر من فرود نیاورد. 

 

 من خود از شرم فرو ریختم؛  

 

غرورم شکست و کفری که در من پیچیده بود، تکه تکه شد.  

 

ابراهیم، تکه های مرا در دست گرفت 

 

 و گفت: شکستن ابتدای توبه است و توبه ابتدای ایمان. 

و من در دست های ابراهیم توبه کردم و بار دیگر ایمان آوردم  

 

به خدایی که پاک است و شریکی ندارد. 

ابراهیم گفت: تو امروز شکستی، ای بت! اما مردم هرگز از پرستش بتان دست برنخواهند داشت. 

 

 مردم می توانند از هر چیزی بتی بسازند، 

 

 و اگر چوبی نباشد که آن را بتراشند و اگر سنگی نباشد که به پایش بیفتند، 

 

 خیال خود را خواهند تراشید و به پای خود خواهند افتاد و خود را خواهند پرستید. 

و وای که پرستیدن هر چیز بهتر از پرستیدن خویش است. 

ابراهیم گفت: این مردم، خدا را کوچک دوست دارند؛ کوچک تر از خویش. 

 

 خدایی یافتنی، خدایی ملموس و دیدنی. خدایی که بتوان بر آن خدایی کرد. 

اما خدایی که مثل هیچ کس و هیچ چیز نیست، خدایی که همه جا هست و هیچ جا نیست،  

 

خدایی که نه دست کسی به آن می رسد و نه در ذهن کسی می گنجد، 

 

 خدایی دشوار است؛ و این مردم خدای آسان را دوست دارند. 

به دست های ابراهیم چسبیدم و گفتم: 

 

 ای ابراهیم! مرا شکستی و رهانیدی از آن خدای سهل ساختگی،  

 

حالا تنها مشتی خاکم در برابر دشواری خدا چه کنم؟ 

ابراهیم گفت: تو خاکی مومنی و از این پس آموزگار مردم. 

 

 شهر به شهر و کوه به کوه و دشت به دشت برو . 

 

 به یاد این مردم بیاور که از خاکند و خاک را جز فروتنی، سزاوار نیست. 

 

 و اگر روزی کسی به قصه ات گوش داد، برایش بگو که چگونه ستایش مردم، 

 

 مغرورت کرد و چگونه غرور، مشتی خاک را بدل به بت می کند. 

 

من گریستم و دست های ابراهیم خیس اشک شد. 

 

 او مشتی از مرا به آب داد و مشتی را به باد و مشتی را در رهگذار مردم ریخت... 

 

آقام حسین

گاهی وقتها توی خوابم کربلاتو تو خواب میبین 

 

م سینه خیز میام تو صحنت پای اون ضریح میشینم ......... 

 

 آقام حسین .... 

 

 حسرت زیارت تو مونده تو این دل زارم کربلا تو تا نبینم آرومو قرار ندارم .... 

 

. چشای قشنگ عباس خوابو از چشام گرفته  این دل غریبم آقا جز خونت جایی نرفته ....... 

من  خاک کف پای سگ کوی کسیم که او خاک کف پای سگ کوی حسین است .......... 

برمشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا ..... 

 

. العرض تبکی والسما واویلا ....... 

 

.من غم مهر حسین با شیر و از مادر گرفتم ........ 

به امید آنکه همواره تخت سنگ هایی ما را از رسیدن به ساحل حفظ کنند

به نام خلق کننده ی امواج ، طوفان ها و سنگ ها ...


سلام

تاحالا به موج های دریا ها نیگا کردی ؟ دریا خیلی بزرگه ، انقدر زیاد که حتی چشم نمیتونه آخرشو ببینه ، عین رحمت خدا که هیچ وقت تمومی نداره. خدا مثل یه دریای بی کرانه ، و ما انسان ها مثل موج هایی هستیم که از حقیقت خودمون دور میشیمو به سوی ساحل پیش میریم ، ساحلی که برامون نا آشناست و غریبه. ساحل در نقطه ی مقابل دریاست ، هرچند که ساحل بی دریا معنا نداره و وجودش رو مدیون دریاست ! موج ها دسته دسته به ساحل میرسن ، ساحل امواج رو در خودش حل میکنه ، امواج رو در عرض یک چشم به هم زدن فرو میکشه ، انگار نه انگار که در هر لحظه هزاران موج به ساحل میان ، اما هیچ اثری ازشون باقی نمیمونه ، امواجی که باد ها به سمت ساحل هدایتشون کردند ، باد هایی که بعد از به مقصد رسوندن راه خودشون رو ادامه میدند ، اما بدون موج ، موج ها یا در ساحل ناپدید میشن و یا در گودال های ساحل به دام می افتند و در زیر تابش آفتاب گند میزنن. خوشا به حال امواجی که به تخته سنگ ها برخورد میکنند و به دریا بازگردانده می شوند ، سنگ ها با تمام خشونت موج هارو به دریا پس می زنند تا مبادا امواج به ساحل برسند ، آری سنگ ها مانع از نابودی امواج می شوند بدون آنکه موجی از آنها تشکر کند !...

ما آدما همین موج های خروشانی هستیم که از خدای خودمون که همون دریا باشه فاصله میگیریم ، شیطان و نفس ما هممون باد ها و طوفان هایی هستند که ما رو بی درنگ به سمت پرتگاه هدایت می کنند ، باد ها امواج رو خروشان می کنند بدون اینکه حتی دیده شن ، باد ها امواج رو بزرگ میکنن ، بهشون سرعت میبخشن ، و از همه مهم تر بهشون نیروی تخریب کننده میبخشن ، اما همه ی این محاسن به محض ورود به ساحل از بین میره ، اونوقت فقط آبی گل آلود باقی میمونه که حتی ارزش نگاه کردن هم نداره ، آبی که عمرش جز ساعتی بیشتر نخواهد بود. شیطان از ابتدا به انسان فخر فروخت ، انسان رو زیر پاهای خودش له کرد ، و قسم خورد که او را به جایی جز پستی نخواهد کشاند ، اما همه ی انسان ها کور کورانه عنان خود را به کسی اهدا کرده اند که از اول خلقتشان را زیر سوال برده ! قطره ی آبی که در دریا ، آبی و زلال است دوست داشتنی تر است یا استخری از آب های گندیده ی در ساحل مانده؟ پس چگونه شیطان و یارانش را به سرپرستی انتخاب کنیم در حالی که دریایی از رحمت و لطف بی کران داریم؟ چقدر احمقانه است وقتی پیروی از شیاطین را برای خود توجیه می کنیم ، و چه زیبا شیطان ما را می فریبد ، و چه لحظه ی غرور آفرینیست برای شیطان لحظه ای که انسانی را از پای در می آورد. آری ، هیچ موجی به ساحل نخواهد رفت اگر عاقبت به ساحل رسیدن را بداند ، حیف و افسوس که هیچ موجی از ساحل باز نخواهد گشت تا آنچه را که دیده برای هزاران موج در راه ساحل باز گو کند ، چقدر تامل برانگیز است که از ازل تا ابد همواره همین بوده و خواهد بود...

به امید آنکه همواره تخت سنگ هایی ما را از رسیدن به ساحل حفظ کنند ، تخت سنگ هایی که امواج با قدرت تمام به آنها می کوبند ، اما هرگز نمی توانند آنها را خورد کنند ، زیرا این خداست که آنها را برای بازگشت ما امواج به سوی خود قرار داده ، و هیچ موجی به آنها برخورد نمی کند مگر آنهایی که خدا خواهد، و هر موجی را که خدا بی سنگ گذارد هیچ برگشت دهنده ای برای او نخواهد بود ، و تنها ساحل است که او را در آغوش خواهد گرفت...



و به راستی در این قرآن برای مردم از هرگونه مثلی آوردیم ، ولی انسان بیش از هر چیزی جدال


کننده است !(کهف ، آیه ی 54)

میوه چه درختی هستی؟!؟!؟!!؟

(26 تیر تا 4 مرداد) (25 دی تا 3 بهمن) درخت سرو (اعتماد به نفس)

فردی با توان و قدرت فوق العاده، کسی که می داند چطور خود

را با شرایط مختلف در زندگی وفق بدهد. هدایای غیر منتظره را

دوست دارد و از سلامتی بدنی برخوردار است. خجالتی نیست و

اعتماد به نفس دارد. سخنرانی برجسته، فردی مصمم و با اراده،

کمی عجول و بی طاقت و دوست دارد که دیگران را تحت تأثیر

قرار بدهد. با استعداد، سخت کوش و اغلب خوش بین است و قادر

است سریع تصمیم بگیرد.

(1 تا 10 فروردین) (4 تا 13 مهر) درخت زبان گنجشک (حساسیت)

سرشار از جذابیت، با نشاط و سرزنده است و دوست دارد توجه

دیگران را به خود جلب کند. عاشق زندگی، فعالیت و حتی پیچیدگی ها

است. مستقل، خوش سلیقه، پراحساس، یار و هم صحبتی خوب

است. کسی که تمایل به عفو و گذشت ندارد.

(24 خرداد تا 4 تیر) درخت سیب (عشق)

فردی آرام، گاهی اوقات خجالتی، بسیار جذاب و دلربا با رفتاری

مناسب و سنجیده، ماجراجو و بی باک، حساس و ... دوست دارید

که دیگران را دوست داشته باشید و سایرین هم شما را دوست

داشته باشند. با وفا، حساس و بسیار بخشنده و با استعداد.

شما عاشق بچه ها هستید.

(25 اردیبهشت تا 3 خرداد) (22 آبان تا 1 آذر) درخت ون (بلند پروازی)

فوق العاده جذاب، پرانرژی، خودجوش و پر مسئولیت هستید. انتقاد را

دوست ندارید. جاه طلب، بلند پرواز، باهوش، مستعد و قابل اطمینان

هستید. به پول اهمیت می دهید. خواستار توجه از سوی دیگران

هستید و به پشتوانه و حمایت احساسی نیاز دارید.

(22 آذر تا 1 دی) درخت راش (خلاقیت)

فردی با سلیقه، کسی که به ظاهر خودش اهمیت زیادی می دهد.

یک برنامه ریز خوب برای زندگی و کار و مسائل اقتصادی، فردی که

بدون لزوم بی گدار به آب نمی زند. منطقی و مونس و یاری بی نظیر

در زندگی به شمار می روید.

(15 تا 24 اردیبهشت) (12 تا 21 آبان) درخت شاه بلوط (درستکاری)

هیکل و اندامی خارق العاده، پرابهت، حس عدالت خواهی بالا،

یک طراح و سیاستمدار است. به راحتی آزرده خاطر می شود.

بسیار حساس، کوشا، گاهی اوقات برتر از دیگران عمل می کند

و گاهی در ارتباطات خود با سایرین سوء تفاهم برایش بوجود می آید.

خانواده مدار و از لحاظ فیزیکی روی فرم است.

(14 تا 23 مرداد) (9 تا 18 بهمن) درخت سدر (وفاداری)

فردی قوی، عضلانی، انعطاف پذیر، کسی که آنچه زندگی به اجبار

به او می دهد می پذیرد و اما لزوماً آن را دوست ندارد. سعی

می کند ساده و خوش بین باشد. دوست دارد از نظر مالی مستقل

عمل کند. مهربان و عاطفی، از تنهایی متنفر، با وفا و گاهی

اوقات هم به زودی عصبانی می شود. با احتیاط، تحصیل علم و

دانش و کمک به دیگران را دوست دارد.

(16 تا 25 تیر) (12 تا 24 دی) درخت نارون (بزرگواری)

قیافه و ظاهری خوب دارد و در پوشیدن لباس خوش سلیقه است.

تقاضا و خواسته های او در حد اعتدال است. کم ادعا است و

اشتباهات را فراموش نمی کند. با نشاط و سرزنده است و

دوست دارد راهنمایی بشود، اما نه اینکه از دیگران اطاعت کند.

شریکی درستکار و با وفا و دوست دارد برای سایرین تصمیم بگیرد.

بزرگوار و نجیب، سخاوتمند و شوخ طبع و فردی کارآمد است.

(14 تا 23 خرداد) (12 تا 21 آذر) درخت انجیر (حساسیت)

فردی مستقل، درستکار، با وفا که از ضد و نقیض گویی و بحث متنفر

است. زندگی و دوستانش را دوست دارد. از بچه ها و حیوانات لذت

می برد. اجتماعی و شوخ طبع است و دوست دارد که بعد از

ساعت های طولانی کار سخت استراحت کند و از استعداد هنری و

هوش بالایی برخوردار است.

(5 تیر تا 15 تیر) (2 تا 11 دی) درخت صنوبر (رمز و راز)

فوق العاده با سلیقه است و نمی تواند تنش و فشار عصبی را

تحمل کند. زیبایی را دوست دارد. گاهی افسرده می شود.

سرسخت و لجباز است و به همان نسبت که دوست دارد نزدیکان

خود را حمایت و مراقبت کند، با افراد غریبه هم به همان شکل

رفتار می کند. نسبتاً کم ادعا، سخت کوش، با استعداد، فداکار،

دور از خودپسندی و فردی که دوستان زیادی دارد و بسیار قابل

اعتماد است.

(24 شهریور تا 3 مهر) (22 تا 30 اسفند) درخت فندق ( خارق العادگی)

جذاب و گیرا، شوخ طبع، بسیار فهمیده و فردی که می داند چطور

روی دیگران تأثیر ماندگار داشته باشد. در امور اجتماعی، فعال، مردمی

و اغلب اوقات دمدمی مزاج، درستکار، کمال گرا و در رعایت عدل و

انصاف قاضی خوبی است.

(13 تا 22 شهریور ) (11 تا 21 اسفند) درخت لیمو ترش (شک و تردید)

یا هوش و سخت کوش است و آن چه را زندگی به او می دهد

می پذیرد. البته بعد از آن که سعی می کند شرایط بد را به خوب تغییر

بدهد. از فشارهای عصبی نفرت دارد. از مسافرت و تعطیلات کوتاه

لذت می برد. ممکن است خشن به نظر بیاید، اما واقعاً روحی لطیف

دارد. همیشه آماده جانفشانی برای افراد خانواده و دوستان است.

بسیار بااستعداد است، اما برای استفاده و بهره بردن از آن ها باید

زمان پیدا کند. خصلت رهبری بالایی دارد و فوق العاده وفادار است.

(4 تا 13 خرداد) (2 تا 11 آذر) درخت ممرز ( خوش سلیقگی)

زیباست و به اوضاع و احوال و ظاهر خود توجه دارد. خوش سلیقه و

فداکار است و زندگی را تا جایی که ممکن باشد راحت می گیرد. زندگی

را به سوی منطق و انضباط سوق می دهد. به دنبال مهربانی و تقدیر

از دوستان است. تصمیم گیری برای او سخت است و فردی بسیار

قابل اعتماد به شمار می رود.

(11 تا 20 فروردین) (14 تا 23 مهر) درخت افرا ( استقلال فکری)

فردی معمولی نیست و سرشار از تصور و خلاقیت و ابتکار، خجالتی

و تودار، بلندپرواز و مغرور است. متکی به نفس، به دنبال تجارب جدید

و گاهی عصبی است اما حافظه و ذهنی قوی دارد و به آسانی یاد

می گیرد و همیشه می خواهد اثری خوب روی دیگران داشته باشد.

(23 شهریور) درخت زیتون (عقل)

عاشق مهربانی و رأفت، منطقی و متعادل است و از خشونت دوری

می کند. بردبار و شکیبا، با نشاط و سرزنده، آرام و عادل است و قلبی

رئوف و مهربان دارد. از هرگونه بخل و حسادت دوری می کند. عاشق

مطالعه است و از معاشرت با افراد آگاه و فرهیخته لذت می برد.

(24 مرداد تا 2 شهریور) (19 تا 30 بهمن) درخت کاج ( صلح و آشتی)

عاشق مصاحبت و شرکت در گفتگوهایی است که به توافق منجر بشود.

باید در زندگی آرامش داشته باشد. عاشق کمک کردن به دیگران است

و تخیلی پویا دارد. دوست دارد شعر بسازد و به مد علاقه ندارد. همیشه

ملاحظه دیگران را می کند. با همه خیلی دوستانه رفتار می کند.

احساسات لطیفی دارد و به عاطفه و اطمینان خاطر نیاز دارد.

(1 تا 14 اردیبهشت) (5 تا 13 مرداد) (4 تا 8 بهمن) درخت سپیدار (تردید و عدم ثبات)

جذاب به نظر می آید. با استعداد است. اما اعتماد به نفس بالایی ندارد.

در مواقع لزوم بسیار شجاع است و به مهربانی و خوی خوشایند نیاز دارد.

بسیار مشکل پسند و غالباً تنها است و طبعی هنرمندانه دارد. هماهنگ

کننده خوبی است و به فلسفه علاقمند است. در هر موقعیتی قابل اعتماد

است و به طور جدی در امور مشارکت دارد.

(21 تا 31 فروردین) (24 مهر تا 11 آبان) درخت گردو (اشتیاق و شور)

نجیب و با دید وسیع نسبت به جهان، خودجوش و بلندپروازی او نامحدود

است. فردی غیرقابل انعطاف، شریکی استثنایی اما بدقلق است.

همیشه مورد علاقه نیست اما اغلب تمجید و تحسین می شود.

مدیر و باهوش، بسیار پر حرارت اما گاهی اوقات مغرور است.

(3 تا 12 شهریور) (1 تا 10 اسفند) درخت بید مجنون (اندوه)

فردی که دوست دارد از فشارهای روحی دور باشد. زندگی خانوادگی

را دوست دارد و سرشار از امید و رؤیا است. جذاب، بسیار مهربان،

عاشق زیبایی، با استعداد زیاد در موسیقی، عاشق سفر به نقاط

غیرمعمول، خستگی ناپذیر، غیرقابل پیش بینی، درستکار و فردی

که می تواند تحت تأثیر قرار بگیرد، اما نه هنگامی که در تنگنا باشد.

حس ششم خوبی دارد و عاشق خنداندن دیگران است.