سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

مدیریت بحران با استفاده از سیستم مدیریت شناور (جزیره ای )

مدیریت بحران با استفاده از سیستم مدیریت شناور (جزیره ای )


در جوامعی که تنها مدیران بخش دولتی مسئولیت کنترل بحران را بر عهده داشته باشند همواره شاهد از هم گسیختگی در ارائه خدمات به آسیب دیدگان از حادثه در چند روز نخست حادثه بوده ایم

اعضاء آسیب ندیده یک جامعه متکی بر توانمندیهای دولتی با بروز حادثه نه تنها نقش فعال خود را در زمینه کنترل بحران ناشی از حادثه بر عهده نمی گیرند بلکه خود عاملی برای کاهش سرعت در رسیدن کمکهای ارسالی و خدمات ارائه شده به نیازمندان واقعی می گردند چرا که این گروه با توجه به عدم آموزشهای لازم و نداشتن مسئولیتی در این زمینه ، همچنین با توجه به توان جسمی و قابلیتهای افزون خود نسبت به آسیب دیدگان حقیقی تا رفع نیازمندیهای خود به جمع گروه های کمک رسان نخواهند پیوست .

زلزله بم ، سونامی اندونزی و زلزله پاکستان در کشورهای درحال توسعه از یک سو و طوفان کاترینا در امریکا از سوی دیگر مؤید این مطلب است که تا زمانی که تنها دولت یک کشور مسئولیت کنترل بحران را بر عهده داشته باشد کنترل بحران فاقد کارایی و سرعت لازم خواهد بود .

در بحث مدیریت بحران با شیوه جزیره ای با توجه ویژه به چنین امری تفویض اختیارات و مسئولیتها از دولت به عموم جامعه مورد بررسی و توجه قرار گرفته و سعی شده با تشریح نحوه اثر گذاری بحران بر تک تک افراد جامعه چه مسئولان دولتی چه آحاد مردم آن حرکت به سوی ایجاد گروه های مسئولیت پذیر مدنی بدون توجه به گرایشات سیاسی و مذهبی و مدنی آنها انجام پذیرد.

نظریه تعادل در مدیریت بحران

هرگاه سخن از مدیریت بحران به میان می آید قبل از هر چیز عمل گرایی و اجرایی بودن در ذهن متبلور می گردد شاید این نکته خیره کننده در مدیریت بحران اصلی ترین عامل در فراموش نمودن آن باشد که تا تعریفی دقیق از بحران بطور جامع در بین تمامی دست اندرکاران بحث مدیریت بحران ارائه نگردد هیچگاه قادر نخواهیم بود که به طور قاطع بگوئیم بحران ، مدیریت خواهد شد .

ادامه مطلب ...

متن نامه یک مادر به گلشیفته فراهانی

متن نامه یک مادر به گلشیفته فراهانی

سلا‌م گلشیفته جان؛ این روزها نام تو را از خیلی‌ها می‌شنوم و در هر مجلس و مهمانی‌ای نقل زبان‌هایی. شنیده‌ام رفته‌ای به ینگه دنیا و حجابت را از سر برداشته ای و...
گلشیفته جان، وقتی ۲ سال پیش با پسر بزرگم رفتم به سینما که فیلم میم مثل مادرت را ببینم، از بازی گرم و صمیمانه تو همه صورتم از اشک خیس شد، آن لحظه شک نداشتم که همه مادران ایرانی شبیه گلشیفته‌اند و گلشیفته، نقش پنهانی است از تصویر مادری که هر ایرانی در ضمیرش دارد. مادری که همه وجودش ایثار و از خود گذشتگی است، می‌سوزد تا نور و گرمی‌ و محبت و حیات ببخشد، "هست" برای آن که فرزندش "باشد". مادری که یک زیبایی آسمانی در رخسارش موج می‌زند و ترنم لبانش به ذکری الهی، در خانه نور می‌پراکند.
یادت هست هنگامی ‌که تو با مشت به شیشه کوبیدی و دستت غرق خون شد تا فرزندت نجات یابد، چگونه رسول ملا‌قلی‌پور در پشت صحنه زار زار گریست؟ رسول، چهره مادر خودش را در تو ترسیم کرد. تو زنی شدی به شکل مادر رسول، به شکل مادر همه ایرانی‌ها. این تاج افتخار را رسول بر سرت گذاشت پیش از آن که آن حادثه، آن خبر شوم رخ دهد.
اما حالا‌ تو رفته‌ای آن‌ور دنیا و عوض شده‌ای. می‌گویند می‌خواهی ستاره فیلم‌های ‌هالیوود شوی.
گلشیفته جان، نمی‌دانم که مادرت در قید حیات هست یا نه، اما می‌خواهم به عنوان یک مادر با تو حرف بزنم.
دخترم،تو می‌دانی که‌هالیوود کجاست؟
می‌دانم که هنرپیشه هستی و به اندازه همه گیس‌های سفید من در شباب عمرت فیلم دیده‌ای، عمرت دراز باد مادر، اما خبر از دنیای ‌هالیوودی‌ها داری؟ می‌دانی این اختاپوس بر هر زنی که چنگ بیندازد تا چه منجلا‌ب‌هایی سقوطش می‌دهد؟ دخترم، دنیای غربی که تو اکنون به آنجا رفته‌ای، ترمز بریده است. غرق شدن در تنعمات عجیب و تهوع‌آور جسمی، دارد مثل موریانه پایه‌های خانواده‌ها رادر غرب می‌جود... می‌دانم، می‌دانم که آنها پیشرفته‌اند، اما این پیشرفت‌ها چشمت را کور نکند.
دخترم، برای من که مادرم قابل تصور نیست که چگونه یک هنرپیشه زن غربی، در حالی که از استودیو به خانه می‌آید و تنش به ننگ بوی مردی غریبه آغشته است، می‌تواند آغوشی پر از عشق را به همسرش هدیه دهد؟ چگونه چنین زنی همراه فرزندش، در برابر پرده سینما یا تلویزیون می‌نشیند و صحنه هم آغوشی خود و هنرپیشه‌ای بیگانه را تماشا می‌کند؟ گلشیفته جان، دنیای رسانه و تبلیغات، خیلی پر هیاهوست. مادر جان! مبادا زرق و برق‌ هالیوود چشمت را کور کند که گوهر عصمت و عفافت را بدزدند. شهرت، طعم خوشایندی دارد در شباب عمر. شهرت، یعنی پول، احترام، فلشهای پرنور دوربین‌های عکاسی و هلهله و هورای میلیون‌ها هوادار در سراسر جهان. دخترم، ‌هالیوود می‌تواند تو را به قله شهرت جهان برساند، می‌تواند نام تو را در تاریخ سینمای جهان جاودانه کند، می‌تواند حساب بانکی تو را با ارقام نجومی ‌پر کند، دستشان درد نکند، خیلی هم خوب است که به این چیزها می‌رسی مادر. اما به یاد داشته باش که حتی اگر لباسی از یاقوت برتنت کنند، تاجی از الماس بر سرت بگذارند و در قصری پر از جواهرات رنگین و افسانه‌ای ساکنت کنند، جای خانه‌ای گرم از محبت و هلهله شادمانه کودکت را نخواهد گرفت. این درسی بود که رسول ملا‌قلی‌پور به تو یاد داد، اما خیال می‌کنم خوب این درس را یاد نگرفته‌ای. از تو خواهش می‌کنم یک بار دیگر بنشین و فیلم میم مثل مادر را ببین؛ ببین رسول می‌خواسته در این فیلم چه چیز را به تو و به همه دختران ما حالی کند؟
فراموش نکن گلشیفته جان که تو اول یک مادر هستی، بعد یک هنرپیشه، اول یک مادر هستی بعد یک شهروند، اول یک مادر هستی بعد یک...حتی همسر. گلشیفته، هیچ چیز، هیچ چیز در دنیا وجود ندارد که بخواهی برای آن لذت یک مادر پاک و نورانی بودن را از دست بدهی. تمام فرصت‌های درخشان ‌هالیوود هم نمی‌تواند لذت یک لحظه از تجربه شگفتی را که امثال مادر ملا‌قلی‌پور درک کرده‌اند به تو هدیه بدهد. هنرپیشه باش گلشیفته جان، به فکر ترقی و پیشرفت باش عزیزم، اما قبل از هر چیز یک "مادر" باش.

 

داستان واقعی جوان دانشجویی که با مادر همکلاسی خود ازدواج کرده اس

داستان واقعی جوان دانشجویی که با مادر همکلاسی خود ازدواج کرده است

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس، روزی که دانشگاه قبول شدم فکر می کردم تمام مشکلات زندگی ا م حل شده است و خیلی خوشحال از شهرستان راهی مشهد شدم تا در دانشگاه درس بخوانم . من که با ورود به شهری بزرگ احساس غربت می کردم در همان روز های اول ترم، با یکی از هم کلاسیهایم صمیمی شدم وکم کم دوستی ما باعث شد تا پا به خانه آنها بگذارم که ای کاش پاهایم قلم می شدند و هیچ وقت به آن جا نمی رفتم!پسر جوان در حالی که اشک می ریخت به کارشناس اجتماعی کلانتری میدان جهاد مشهد گفت: « پیام» چهار خواهر و برادر دارد و چند سال قبل پدرش را از دست داده بود .من از همان لحظه اول که وارد منزل آنها شدم متوجه رفتار عجیب و غریب و محبت بی حدو اندازه مادر وی شدم اما فکر نمی کردم در چه تله ای افتاده باشم! چون مادر دوستم از نظر سنی جای مادر خودم بود. مدتی گذشت و وابستگی خانواده پیام به من خیلی زیاد شد تا جایی که اگر یک روز به خانه شان نمی رفتم مادرش تماس می گرفت و حالم را می پرسید.او بالاخره یک روز با مکر و حیله مرا که پسری 22 ساله هستم را در حلقه هوس های شیطانی گرفتار کرد و گفت : می توانیم با هم از دواج موقت کنیم !با شنیدن این حرف از زنی که مادر دوستم بود ناراحت شدم می خواستم گوشی را قطع کنم که او مرا خام کرد و با وعده و وعید سرم را کلاه گذاشت . چند ماه از این ازدواج موقت گذشت و او که با محبت های خودش مرا گول زده بود گفت باید با هم ازدواج دائم کنیم . دیگر نمی فهمیدم چکار می کنم و چه بلایی قرار است به سرم بیاید لذا دست زنی که 21 سال از من بزرگتر است را گرفتم و با هم به محضر رفتیم و او را با مهریه 1000 سکه طلا به عقددائم خودم درآوردم.اما چشمتان روز بد نبیند چون از فردای آن روز مشکلات من شروع شد و همسرم سر ناسازگاری گذاشت . از طرفی مادر و پدرم از شهرستان مدام تماس می گرفتند و می گفتند دختر یکی از اقوام را می خواهیم به عقد تو در بیاوریم زودتر بیا و شناسنامه ات را هم بیاور.الان من و همسرم با هم درگیر هستیم و جالب این جاست که دوستم پیام نیز که حالا پسر خوانده ام شده است نسبت به این ماجرا و اختلافات ما هیچ گونه حساسیت و عکس العملی نشان نمی دهد . شاید باور نکنید من دو سه بار از دست این زن کتک مفصلی خورده ام . او شناسنامه ام را گرفته است و می گوید با پدر و مادرت تماس بگیر تا بیایند و عروس شان را ببینند و مهریه ام را نیز با خود بیاورند چون باید مرا طلاق بدهی!تازه می فهمم این حیله برای نقد کردن مهریه ای سنگینی است که طوق آن را بگردن نهاده ام. امروز به کلانتری آمده ام تا راهنمایی بگیرم ضمن این که از آبرویم خیلی می ترسم و نمی دانم جواب پدر و مادرم که این قدر برایم زحمت کشیده اند و با هزار امید و آرزو مرا به دانشگاه فرستاده اند را چه بدهم و چه طور توی چشمان شان نگاه کنم. در ارتباط با این پرونده نظر علیرضا حمیدی فر، کارشناس ارشد روان شناسی را جویا شدیم وی معتقد است در بروزاین مشکل، پسر دانشجو به خاطر ضعف درقدرت « نه» گفتن، ناآگاهی از مهارت های اجتماعی و بین فردی و تشخیص موقعیت ها، عقده های ناگشوده دوران نوجوانی و عدم گذار موفقیت آمیز از بحران های دوران نوجوانی که پیش نیاز موفقیت در دوران جوانی( همسر گزینی) می باشد و همسر وی نیز به دلایلی مانند جبران شکست ها و ناکامی های قبلی که باعث ترغیب وی به ازدواج شده است نقش دارند . وی توصیه کرد افراد و به ویژه جوانان بایستی مولفه های مهارت ابراز وجود که برخی از آنها عبارتست از جلوگیری از پایمال شدن حقوق خود و رد تقاضا های نامعقول دیگران، برخورد درست و موثر با واقعیت ها، حفظ اعتماد به نفس و انتخاب آزادانه، مواضع خود را بیاموزند وآنها را در زندگی به کار بندند تا شاهد این گونه موارد نباشیم!

۵ باور‌ موفق‌ترین ‌آدم‌های ‌روی ‌زمین‌

منبع: readers digest

آیا هیچ وقت آدم‌های شاد و موفقی را که به رویاهایشان رسیده‌اند ،‌ دیده‌اید؟ تا حالا دلتان خواسته از آنها بپرسید نظرشان درباره خودشان چیست و اصلا دنیا را چطوری می‌بینند؟ سال‌هاست که درخصوص افراد استثنایی که در تجارت، ورزش و دیگر رشته‌ها موفقند، تحقیق می‌شود. در این سال‌ها بعضی باورهای مهم و اساسی درباره این انسان‌های موفق سالم و شاد به اثبات رسیده است.
اگر شما هم دوست دارید شادتر باشید و زندگی در کنترل خودتان باشد،‌ بهتر است با ما همراه شوید و چند هفته‌ای را با این ۶ باور مهم طی کنید. باروهای ما پنجره‌ای هستند که ما از آن به دنیا نگاه می‌کنیم.
آنها تمام زمینه‌های زندگی‌مان را شکل می‌دهند. اگر تصمیم بگیرید با نظر مثبت به زندگی نگاه کنید، دیدگاه شما خوش‌بینانه و قدرتمند می‌شود و خیلی زود از این طرز برخورد با دنیای اطرافتان بهره می‌برید.


۱) خودتان بهتر از هر کسی خودتان را می‌شناسید:
مردی یک شب کلید خانه‌اش را گم کرده بود و نمی‌توانست وارد خانه شود. او بیرون منزل در نور چراغ کوچه دنبال کلیدش می‌گشت. کمی بعد همسایه‌اش او را دید و به کمک او آمد تا با هم کلید را پیدا کنند. اما بی‌فایده بود. پس از کلی جستجو همسایه از او پرسید: اگر تو کلید را در منزل گم کرده‌ای،‌ چرا در خیابان دنبال آن می‌گردی؟ مرد پاسخ داد: چون در خیابان نور بیشتر است! حالا تصور کنید شما جهت و معنای زندگی را گم کرده‌اید. اگر از مردم بپرسید اهداف شما در زندگی چه باید باشد، درست مثل این است که در خیابان دنبال کلیدی بگردید که درخانه جا گذاشته‌اید. هیچ‌کس به شما نمی‌تواند بگوید چطور به زندگی‌تان معنا ببخشید. روش دیگران به درد شما نمی‌‌خورد. شما باید درون خودتان را جستجو کنید. حتی اگر یک عمر برای یافتن پاسخ‌های خود جای دیگری را جستجو کرده‌اید، به محض این که به درون خودتان رجوع کنید، می‌بینید که پاسخ سوال‌های زندگی برای شما روشن می‌شود.


۲) اگر گام به گام پیش بروید، به هر چه بخواهید می‌رسید:
حقیقت این است که هر نوع مهارتی را می‌توان یاد گرفت، هر مشکلی را می‌شود حل کرد و هر کاری را می‌توان به نتیجه رساند، فقط اگر مرحله به مرحله پیش بروید و کارهای بزرگ را به قسمت‌های کوچک‌تر تقسیم کنید. وقتی یک کار بزرگ را به چند مرحله کوچک‌تر تقسیم کنید، انجام آن آسان‌تر می‌شود و دیگر به نظرتان سنگین نیست. ما ناخودآگاه در بسیاری موارد این کار را انجام می‌دهیم. مثلا وقتی قرار است یک شماره تلفن را به خاطر بسپاریم، اعداد آن را ۳ تا ۳ تا یا ۲ تا ۲ تا حفظ می‌کنیم.
نکته مهم آن است که اگر می‌خواهید دیوار بین خود و رویاهای زندگی‌تان را بردارید، بهترین کار آن است که آجر به آجر پیش بروید تا به هدفتان برسید.


۳) اگر روش شما جوابگو نیست، آن را عوض کنید:
دکتر اسپنسر جانسون، نویسنده کتاب چه کسی پنیر من را برداشت، فرق بین آدم‌ها و موش‌ها را این طور توصیف می‌کند. وقتی یک موش حس می‌کند تلاش‌هایش به نتیجه نمی‌رسد، روش خود را عوض می‌کند، اما وقتی آدم‌ها حس می‌کنند کاری که انجام می‌دهند به نتیجه نمی‌رسد، عصبانی و خسته می‌شوند و دوست ندارند روش خود را عوض کنند. حتی گاهی اگر کسی راهکار تازه‌ای را به آنها نشان دهد، حالت دفاعی به خود می‌گیرند و می‌گویند: «من همیشه این کار را همین طور انجام داده‌ام. «یا» من آدمی این مدلی هستم.» در اصل این آدم‌ها از پذیرفتن راهکار تازه و انجام آن می‌ترسند و حس می‌کنند ترسشان به این معناست که دیگر روش‌ها اشتباه است. همیشه آنچه به نظر ما طبیعی و صحیح به نظر می‌رسد، در اصل محصول باورهایتان است و به ندرت نشان دهنده همه احتمالات و امکانات پیش رویمان یا تخمین صحیحی از توانایی‌هایمان است. اگر واقعا می‌‌خواهید در زندگی خود نتایج متفاوتی به دست بیاورید باید از حصاری که به منظور راحتی دور خود کشیده‌اید، پا را فراتر بگذارید و راهکارهای متفاوتی را امتحان کنید.


۴) شکست وجود ندارد:
تنها شکستی که در زندگی وجود دارد، این است که دست از یادگیری بردارید. جز این‌ مورد هر نتیجه‌ای که پیش رویتان می‌آید، بازتابی است که به شما می‌گوید آیا راهکار انتخابی شما را به هدف نزدیک‌تر کرده یا دورتر. آدم‌هایی که به اهدافشان می‌رسند، یک خصوصیت مشترک دارند، آنها از شکست و اشتباه نمی‌ترسند، چون می‌دانند هر اشتباه یا شکست فرصتی است برای یادگیری که باید از آن استفاده کرد شکست، لازمه یاد گرفتن است.


۵) شما همین حالا در حال شکل دادن به آینده‌تان هستید:
تفاوت بارزی که میان افراد موفق و ناموفق وجود دارد، این است که افراد موفق در حال زندگی می‌کنند اما افراد ناموفق در گذشته سیر می‌کنند. اگر دائم به گذشته بچسبید، تمام زیبایی‌ها و فرصت‌هایی را که زندگی در حال حاضر به شما ارزانی کرده از دست می‌دهید. اگر هم در حال زندگی کنید بسرعت می‌توانید فرصت‌های رسیدن به اهدافتان را صید کنید. مهم نیست در گذشته چقدر تلاش کرده‌اید. هر لحظه از هر روز زندگی فرصت تازه‌ای است تا به خوشبختی و موفقیت نزدیک‌‌تر شوید. اگر بار دیگر ترس‌های قدیمی و باورهای محدودکننده مانع شادی و موفقیت شما شدند، آنها را در ذهن‌تان متوقف و در درون‌تان افکار مثبت و خوش‌بینانه را جایگزین افکار منفی کنید. قدرت باورهای مثبت آنقدر زیاد است که می‌‌توانید به کمک آنها از تمام لحظات زندگی پلی برای موفقیت بسازید.
 

استفاده از اظهارات مثبت به عنوان ابزار مدیریت استرس

اظهارات مثبت، ابزاری عالی برای تغییر برنامه ذهن ناهشیار(ناخودآگاه) شما از تفکر منفی به تفکر مثبت است. ایده این کار این است که جملات مثبتی درباره چیزی که می‌خواهید اتفاق افتد انتخاب کنید و آن‌ها را آنقدر تکرار کنید تا به صورت بخشی از روش تفکر و طرز نگرش شما به جهان در آیند. این کار همانطور اثر می‌کند که گفتگوهای منفی با خود، امّا تفاوتش این است که این یکی به نفع شما می‌باشد و برای شما فایده دارد. برای به دست آوردن اظهارات مثبت، از توصیه‌ها و راهنمایی‌های زیر استفاده کنید:

  • به هدف‌های خود بنگرید: به این فکر کنید که در صدد ساختن چه چیزی در زندگی خود هستید. یعنی به هدف نهایی نگاه کنید و رفتارها، نگرش‌ها و ویژگی‌هایی که مایلید برای رسیدن به آن هدف داشته باشید را در نظر بگیرید. آیا در جستجوی آرامش بیشتر هستید؟ آیا می‌خواهید سبک زندگی سالم‌تری داشته باشید؟ آیا می‌خواهید دوست بهتری برای دوستانتان باشید؟ نوشتن خاطرات روزانه به درک این که واقعاً در پی به دست آوردن چه چیزی در زندگی هستید، کمک شایانی می‌کند. (یک نقطه شروع خوب می‌تواند این باشد که فرض کنید غولی از چراغ جادو بیرون آمده و از شما می‌خواهد که سه آرزو کنید تا آن‌ها را برآورده سازد.)
  • جملات را بسازید: پس از آن که ایده‌ای از هدف نهایی خود در زندگی به دست آوردید، سعی کنید آن ایده را در قالب چند جمله ساده که منعکس کننده آن چیزی باشند که واقعاً می‌خواهید به وجود آورید، بنویسید. جملات را به گونه‌ای بنویسید که انگار واقعیت دارند نه این که شما می‌خواهید به واقعیت بپیوندند. برای مثال، این جمله که «من هر روز احساس آرامش بیشتری می‌کنم» بهتر است از این که «من می‌خواهم آرامش بیشتری داشته باشم.» زیرا شما در حال برنامه‌ریزی ذهن ناهشیارتان برای باور کردن این جملات هستید و این کار به به واقعیت پیوستن آن‌ها کمک می‌کند. شما سعی نمی‌کنید چیزی را بخواهید بلکه سعی می‌کنید چیزی را به وجود آورید.
  • از مثبت بودن آن‌هامطمئن شوید: پس از ساختن این جملات، مطمئن شوید که آن‌ها «مثبت» هستند! یعنی مطمئن شوید که آن‌ها درباره چیزهایی هستند که شما می‌خواهید ببینید و تجربه کنید، نه درباره چیزهایی که نمی‌خواهید ببینید و تجربه کنید. برای مثال، به جای گفتن این که «نمی‌خواهم استرس داشته باشم» یا «احساس استرس داشتن را در خود متوقف کرده‌ام»، بگوئید «من احساس آرامش می‌کنم.» گاهی اوقات ذهن شما علامت منفی را ثبت نمی‌کند و فقط مفهوم را (استرس) می‌شنود، یعنی همان چیزی که شما سعی در اجتناب از آن دارید.

پس از آن که اظهارات مثبت خود را ساختید، آن‌ها را از روش‌های زیر وارد زندگی خود کنید:

  • تکرار: متداول‌ترین روش برای اثربخشی اظهارات مثبت، تکرار آن‌ها برای خود به طور مرتب است. آن‌ها را چند بار صبح‌ها یا شب‌ها در ذهن خود مرور کنید. تکرار آن‌هابا صدای بلند اثربخش‌تر است زیرا در این حالت آن‌ها را واضح‌تر می‌شنوید.
  • ضبط: شما می‌توانید صدای خود رادر حالی که جملات و اظهارات مثبت را بیان می‌کنید ضبط کنید و آن‌ را هنگام رانندگی یا انجام سایر فعالیت‌ها برای خود پخش کنید. به آرامی صحبت کنید و موسیقی دلخواهتان را به عنوان پس زمینه ضبط کنید.
  • نصب: یکی دیگر از کارهایی که می‌توانید بکنید این است که اظهارات مثبت را در مکان‌های مختلفی در خانه (روی یخچال، روی آینه حمام و … ) قرار دهید. با این کار، پیام‌های مثبت را در طول روز به خودتان می‌رسانید. این روش به خودی خود هم موثر است ولی می‌توانید آن را در ترکیب با روش‌های دیگر هم به کار برید.
  • خود- هیپنوتیزم: برای افزایش اثربخشی اظهارات مثبت، می‌توانید از تکنیک خود-هیپنوتیزم استفاده کنید.با این روش می‌توانید اظهارات مثبت را با سرعت بیشتری نسبت به تکرار آن‌ها در حالت طبیعی و هشیار، در تفکر نیمه هشیار خود مستحکم سازید.

۴۵ جمله مدیریتی

۱. اجرا بزرگ‌ترین مسالهء مطرح نشده در مدیریت امروز است و نبود آن بزرگ‌ترین مانع موفقیت و بیش‌تر ناکامی‌هایی است که به اشتباه به گردن علل دیگر گذاشته می‌شود.

2. شرکت‌هایی که برای کارهای درست وقف شده‌اند و برای مسوولیت‌های اجتماعی خود تعهدنامه‌ای دارند که براساس آن کار کنند سودآورتر از آن‌ها‌یی هستند که این کارها را نمی‌کنند.

3. به جای پرداختن به برنامهء استراتژیک, به تفکر و ایده‌های استراتژیک روی آورید.

4. در بازاریابی نوین (بازاردانی) به جای داشتن سبد محصولات باید به داشتن سبد مشتریان توجه داشت.

5. رمز برد و پیروزی روشن است: «بکوشیم تا در یک زمینه دوبار بازنده نشویم.»

6. انسان در بازی گاهی می‌برد و گاهی چیز یاد می‌گیرد.

7. هنر بازاریابی امروز< ,فروش یخچای به اسکیمو نیست,> بلکه اسکیمو را به عنوان یک مشتری خشنود همواره در کنار داشتن است.

8. مشتریان زبان گویایی دارند, اگر بی‌واسطه با آن‌ها در ارتباط بوده و گوشی شنوا داشته باشیم می‌توان از ایشان چیزهای زیادی یاد گرفت.

9. مسیر ناهموار تحوی باید به‌کوشش خود مدیر پیموده شود, زیرا تحوی چیزی نیست که مدیر فرمان دهد و دیگران اجرا کنند.

10. به جای شغل, در پی مشتری باشید, اگر انسان بتواند محصولی عرضه کند که خواهان داشته باشد, از بیکاری نجات‌یافته است.

11. دنیا را دوگونه می‌توان تغییر داد: <با قلم (کاربست اندیشه) و با شمشیر (کاربست زور)

12. می‌توان مدیر مردم نبود ولی آنان را دوست داشت,‌اما بدون عشق به مردم نمی‌توان آن‌ها را مدیریت کرد.

13. مدیریت یعنی هنر جلب پیروی داوطلبانهء دیگران.

14. موفقیت اغلب باعث غرور شده و غرور باعث شکست می‌شود.

15. برای پیروزی ابلیس, کافی است آدم‌های خوب دست روی دست بگذارند.

16. هزینهء به دست آوردن یک مشتری تازه, حداقل پنج برابر هزینهء خشنود نگه‌داشتن مشتریان کنونی است.

17. هر کس می‌تواند سررشتهء کار خویش را به دست گرفته و آن را به مسیر دلخواه ببرد.

18. مدیریت هنر گوش دادن به دیگران است. چنانچه به سخنان کسی خوب گوش فراندهید, نمی‌توانید درون او را بشناسید.

19. توان یادگیری و به کار بستن با شتاب آموخته‌ها, بزرگ‌ترین امتیاز رقابتی را در اختیار سازمان می‌گذارد.

20. اولین روش برآورد هوش یک فرمانروا این است که به آن‌هایی که در اطرافش گرد آمده‌اند بنگریم.

21. اگر بتوانید همهء کارکنان یک سازمان را به سوی یک هدف مشترک بسیج کنید, در هر رشته و در هر بازار و در برابر هر رقیبی, در هر زمانی موفق خواهید شد.

22. بیش‌تر انسان‌ها ترجیح می‌دهند بمیرند اما فکر نکنند, خیلی‌ها هم فکر کردن را بر مرگ ترجیح می‌دهند.

23. مدیر عامل آگاه کسی است که به جای رویین‌تن شدن, به همکاران خود اعتماد کند.

24. تمایز یک محصوی باید در راستای ذهنیت مصرف‌کننده صورت گیرد, نه مخالف آن.

25. در طوی تاریخ بیش‌تر کامیابی در دست‌یابی به منابع طبیعی مانند زمین, طلا و نفت بوده است, اما اکنون ناگهان ورق برگشته و دانش به جای آن نشسته است.

26. در بیش‌تر موارد, کشورهای فقیر از نظر دارایی‌ها ثروتمند اما از نظر سرمایه فقیرند, دارایی را نمی‌توان تبدیل به سرمایه کرد مگر آن که قانون حاکم باشد.

27. آن‌هایی که از جای خود می‌جنبند, گاهی می‌بازند و آن‌هایی که نمی‌جنبند, همیشه می‌بازند.

28. اگر همه چیز مهم باشد, پس بدان که هیچ چیز مهم نیست.

29. مدیران پیروزمند دنیای امروز, رمز پیروزی سازمان خود را بهره‌مندی از انسان‌ها فرهیخته می‌دانند.

30. حداکثر شادی و خشنودی انسان‌ها زمانی به دست می‌آید که در شغل هم‌راستا با شخصیت (هوشمندی) خود, به کار گمارده شوند.

31. نقش مدیر این است که به درون فرد نفوذ کند و هوشمندی بی‌همتای او را کشف کند و به عملکرد تبدیل نماید.

32. مدیران برجسته نه تنها تفاوت کارکنان را می‌پذیرند, بلکه بر این تفاوت‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند. شاگرد تنبل, احمق یا ضعیف وجود ندارد,

33. تنها چیزی که وجود دارد معلم خوب یا ضعیف است.

34. زندگی ارزشمندتر از آن است که تنها به امید فرارسیدن دوران بازنشستگی کار کنیم.

35. نه پیروزی پایدار است و نه شکست مرگ‌آور.

36. به کارکنانتان بگویید هیچ‌گاه اجازه ندهند قربانی واقع شوند; اما اگر چنین احساسی دارند بهتر است بروند جای دیگری کارکنند.

37. صدای کردار, از صدای گفتار بلندتر است.

38. هرگاه در بازی شطرنج در حای باختن هستم, به طور پیوسته از جای خود بلند شده و سعی می‌کنم صفحه را از پشت سر رقیبم نگاه کنم, آن گاه به حرکت‌های احمقانه‌ای که انجام داده‌ام پی می‌برم.

39. دانستن کافی نیست, باید اقدام کرد. خواستن کافی نیست, باید کاری کرد.

40. اگر می‌خواهید دلیل خوب کار نکردن کارکنانتان را بدانید, کنار آینه بروید و دزدانه بدان نگاه کنید.

41. جلسه‌ای که خوب اداره نشود, حاصلی جز اتلاف زمان ندارد.

42. بهترین راه پیش‌بینی آینده, ساختن آن است.

43. یک مشتری خشنود, رضایتش را به سه نفر می‌گوید, اما یک مشتری ناخشنود 20 نفر را باخبر می‌کند.

44. کسی را سرزنش نکنید, به جای بحث دربارهء این‌که چه کسی باعث وقفه در پیشرفت است, در مورد این‌که چه چیز مانع پیشرفت است بحث کنید.

45. زمانی دست از کار بکشید که کار شما انجام شده باشد, نه آنگاه که خسته شده‌ای